عزیزه عظیمی
شکلگیری جبهات نظامی ضد طالبان همزمان در چند ولسوالی ولایت شمالشرقی بدخشان، چالشی جدی و جدید برای حاکمیت طالبان است. رژیم طالبان که مشروعیت بینالمللی ندارد و با نارضایتیهای گسترده داخلی روبهرو است، از سوی منتقدانش به نقض گسترده حقوق بشری، خشونت علیه زنان، نسلکشی، عدم تعهد به حرف رهبرانشان، برخورد زشت با روزنامهنگاران و تحدید آزادی بیان متهم میکنند.
در یک سال گذشته پنجشیر و اندرابهای بغلان برای طالبان دردسرساز بود و تلاشهای گسترده نظامی این گروه بساط جبهه مقاومت ملی و سایر جبهههای نظامی ضد طالبان را جمع نتوانست. در آخرین مورد زبدهترین فرمانده طالبان که از او بهعنوان فردی بیرحم و آبدیده میدانهای رزم و کارزار یاد میشد، ماموریت تصفیه پنجشیر و اندرابها را بر دوش گرفت. ملا هبتالله آخوندهزاده این فرمانده نخبه طالبان را ماموریت داد تا قضیه پنجشیر و اندرابها را یکطرفه کند؛ جایی که به گفته انتونیو جستوزی، پژوهشگر مسایل افغانستان، ملا فاضل معاون وزیر دفاع طالبان و قاری فصیحالدین رییس ستاد ارتش این گروه نیز ماموریت موفقی در سرکوب مخالفانشان نداشتند.
قیوم ذاکر هم در جریان عملیات وسیع نظامی در پنجشیر با تیرباران اسیران نظامی، لکه سیاه دیگری را به دامن پرلکه طالبان افزود. این مساله محکومتهای گسترده را در قبال داشت. ذاکر به اهداف بلندپروازانهای که داشت، دست نیافت و حتا گزارشهایی از کشته شدن او در این جنگ، حکایت دارد.
قلههای مرتفع و دردسر تازه طالبان
حالا بدخشان با جغرافیای ناهموار، کوههای مرتفع و درههای طولانی، میزبان چریکهای ضد طالبان است. بدخشان، منطقهای کوهستانی است و پهنای گسترده دارد.
گزارش شده است که در نبردهای اخیر در این ولایت، شماری از افراد قطعات عمری و بدری طالبان تلفات دیده و یک فرمانده کلیدی این گروه زخمی شده است. این مساله نشانگر آن است که بهکارگیری زبدهترین نیروی طالبان برای مهار نخستین حرکت ضد این گروه، در بدخشان کارگر نیست.
هرچند منابع طالبان گفتهاند که حرکتهای مسلحانه ضد طالبان را در چند ولسوالی بدخشان سرکوب کردهاند و به اصطلاح امنیت تامین است، اما این حرفها بیشتر تبلیغاتی و به هدف روحیهبخشی به نیروهای رزمی است که در حکومت جمهوریت هم بهصورت گسترده انجام شده، اما حلال مشکل واقع نشد و واقعیت میدان چیزی دیگر بود.
بدخشان بهلحاظ موقعیت جغرافیایی و زمین ناهموار و دشوارگذرش، نسبت به هر ولایت دیگر افغانستان متفاوت است. مثلاً مبارزه علیه طالبان در ولسوالی کرانومنجان آغاز شده است؛ جایی که تا مرکز بدخشان بیش از ۱۰۰ کیلومتر فاصله دارد، یا پرچم مخالفت علیه طالبان در ولسوالیهای دروازها و راغستان به اهتزاز درامده است؛ جایی است که راه زمینیاش یک تا دو ماه دیگر بسته میشود. این مناطق بهآسانی قابل مهار نیست و این امر میتواند برای رژیم بر سر اقتدار در کابل، تهدیدی جدی خلق کند.
از سوی دیگر، گسترش جبهات ضد طالبان در بدخشان بار جنگ را از دوش پنجشیر و اندرابها کم میکند و نیروهای مستقر در این مناطق فرصت مییابند تا از حالت تدافعی بیرون شوند و دست به عملیاتهای چریکی بزنند. این عملیاتها، قطعاً برای نیروهای رزمی طالبان طاقتفرسا است؛ زیرا میزان تلفات این گروه را بالا میبرد و این نیروها را زمینگیر میکند.
با آنکه طالبان از مهار حرکتهای مسلحانه ضد رژیمشان در بدخشان سخن میگویند، اما منابع آگاه از تداوم جنگ گزارش دادهاند. شاید طالبان تلاش کنند با افزایش نیرو و راهاندازی عملیاتهای گسترده نظامی، چریکها در بدخشان را سرکوب کنند، اما تداوم جنگ در این ولایت برای طالبان دشوار و حتا ناممکن است.
تشکیل اردوی طالبان در بدخشان خلاف نظام قبلی از سطح لوا به فرقه افزایش یافته است؛ اما معلوم نیست که این فرقه چه تعداد پرسونل دارد و چگونه سوق و اداره میشود. ملاهایی که تجربه سوق و اداره نیروهای منظم و مدیریت و بهکارگیری جنگافزارها و وسایط نظامی را ندارند، چگونه میتوانند در برابر حملات چریکی نیروهای ضد طالبان نیروهای خود را مدیریت کنند!
طالبان نمیتوانند با استقرار قوتهای رزمی، این ولایت کوهستانی، ناهموار و دشوارگذر را پوشش بدهند؛ زیرا نیروهای طالبان دیگر آن نیروهای شورشی سابق نیستند که مردم به آنها جای و غذا بدهند. اینها حالا نیروی نظامی رژیم حاکماند و باید خود اعاشه و اکمالات داشته باشند. این کار برای طالبان بسیار سنگین خواهد بود.
از سوی دیگر نیروی موثر در بدخشان همان نیروهای بومی طالبان هستند که به دلایل مختلف انگیزه قبلی جنگ را ندارند؛ حتا ممکن است در اثر تبلیغات جبهات مخالف، بخش بزرگی از آنها به این جبهات بپیوندند، چنانکه دیده شده است یک مقام ارشد فرقه طالبان در بدخشان سر شورش علیه این گروه بلند کرد و به جبهه مقاومت ملی پیوست.
بحث دیگری که میتواند به آتش جنگ بدخشان بیشتر پکه بزند، منابع مالی و معادن است. یک بخش از جنگ بدخشان در سالهای گذشته، بر سر تصاحب معادن و به دست آوردن سود سرشار از آن توسط گروههای هوادار جمهوریت و طالبان بود. طالبان از طریق کنترل برخی از معادن در این ولایت، به افراد ثروتمند تبدیل شدهاند. گزارشهایی هم وجود داشت از منابع به دست آمده از این معادن، در تمویل جنگ طالبان علیه حکومت گذشته در شمال استفاده میشد. نیروهای ضد طالبان میتوانند با عایدی که از معادن طلا و لاجورد بدخشان به دست میآورند، جبهات خود را اکمال کنند و تنور جنگ علیه طالبان را گرم نگه دارند. دوام جنگ فرسایشی و پرهزینه در بدخشان، میتواند برای طالبان مشغولکننده باشد و این مساله سبب میشود که در دیگر نقاط افغانستان خصوصاً در شمال جبهات مشابه علیه طالبان به وجود آید.
طالبان برای اکمالات افراد و نیروهای تحت فرمانشان در این ولایت، به قوای هوایی و چرخبال نیاز دارند. اجرای پرواز در این منطقه کوهستانی، برای چرخبالهای طالبان بیخطر نیست. چریکهای ضد طالبان میتوانند بهآسانی چرخبالهای طالبان را هدف قرار بدهند.
سربازگیری آسان مخالفان طالبان در بدخشان
در دوره جمهوریت سران بدخشان بارها به این مساله اشاره کرده بودند که بدخشان در سطح افغانستان دومین یا سومین ولایتی است که بیشترین سرباز را در قوای امنیتی دارد. بیوقفه هر روز اجساد جوانان بدخشانی از ولایات مختلف به بدخشان منتقل میشد. در مقابل، همهروزه صفی طولانی از جوانان در برابر اداره جلب و جذب ارتش تشکیل میشد تا به نهادهای امنیتی بپیوندند. یکی از دلایل عمده آن، فقر و بیچارهگی بود که جوانان بدخشان را به پیوستن به ارتش و نهادهای امنیتی حکومت پیشین واداشته بود. شاید بدخشان بیشترین نیروی بیکار را در سطح ولایتهای افغانستان داشته باشد؛ چون در این ولایت نه زمین برای کشاورزی است و نه هم برنامه دیگری که جوانان را به خود مشغول کند. بنابراین، اگر گروههای ضد طالبان بتوانند برای جوانان بیکار حقوق ماهانه پرداخت کنند، هزاران سرباز داوطلب به این نیروها خواهند پیوست. این مساله هم دو دلیل دارد؛ یکی تامین معیشت خانواده و دوم عقدهای که منسوبان پیشین قوای امنیتی نسبت به طالبان دارند. در این میان هزاران نظامی آموزشدیده حکومت پیشین هم شامل خواهند بود.
دشمنی طالبان با زبان و ارزشهای فرهنگی مردم
بحث دیگری که میتواند دامنه دشمنی با طالبان را در بدخشان پهنتر کند، اقدامات قومی این گروه است. دشمنی طالبان با ارزشهای فرهنگی و زبانی مردم، بحثی عادی نیست. روزانه صدها تن در این مورد در شبکههای اجتماعی مینویسند و مردم آنها را میخوانند. برتریجویی قومی و زبانی برای تاجیکها، قابل قبول نیست. این مساله میتواند جوانان زیادی را برای مقابله با طالبان که از آنها بهعنوان دستگاه ترویج استبداد قومی تعبیر میشود، بشوراند و آنها دست به سلاح ببرند. طالبان بر مسایل جزیی و حساسیتبرانگیز، به جای ایجاد یک بستر وسیع که همه اقوام افغانستان خود را در آن شامل بدانند، تاکید دارند. همچنان عمداً در صدد ایجاد نفاق در کشور هستند. بنابراین، افغانستان نسبت به هر زمان دیگر حالا به تجزیه و چندپارچهگی نزدیک شده است. با آنکه طالبان خود را حامی افغانستان واحد میدانند، اما عملکرد این گروه سبب شده است که بسیاری از مردم به تجزیه کشور فکر کنند. چنانکه چند روز قبل مارشال دوستم، چهره پرطرفدار در میان اوزبیکهای افغانستان، بهصراحت گفت که با تداوم حاکمیت طالبان، فرهنگ و زبان اقوام دیگر به ورطه نابودی نزدیک میشود.
حاکمان بیبرنامه
مردم در آغاز فکر میکردند که طالبان پس از تصاحب قدرت، برای ایجاد یک حکومت مرکزی قوی و با برنامه کار خواهند کرد و گامهای عملی برای ثبات داخلی و مشروعیت بینالمللی برخواهند داشت؛ اما در یک سال گذشته این گروه هیچ کاری برای کسب مشروعیت بینالمللی، کاهش فقر و حکومتداری خوب نکرده است. این گروه بیشتر به کارهای حاشیهای مشغول شده اسباب خشم و بیباوری مردم را فراهم آورده است. طالبان هیچ طرحی برای کاهش فقر، حکومتداری خوب و ایجاد کار برای نیروهای بیکار ندارند. برخلاف آنها روحیه خشونتبار با زنان دارند، دروازه مکاتب را به روی دختران بستهاند و از طریق حاتمبخشی کرسیهای دولتی به جنگجویان مکتبنرفته این گروه، نفرت بیشتر مردم را دامن زدهاند. مردم افغانستان با فقر، گرسنهگی، بیکاری، نبود خدمات دولتی و دهها دشواری دیگر روبهرو هستند و طالبان نهتنها کاری برای رفع این دشواری نمیکنند، بل خودشان بخشی از مشکل هستند. با حاکمیت طالبان، سیستم اقتصادی و بانکی افغانستان با شکست روبهرو است و در بخشهای دیگر هم امیدی برای بهبود وجود ندارد.
ماموران مکتبنرفته
طالبان همانگونه که پستهای کلیدی دولتی را در اختیار ملاهای مکتبناخوانده گذاشته و شیرازه اداری حکومت را فروپاشاندهاند، در ردههای پایین هم با راندن ماموران پایینرتبه حکومت قبلی از ادارات محلی و جابهجایی افراد خود در ادارات محلی، عقده عظیمی را در میان مردم به میان آوردهاند. گزارش شده است که در برخی از مناطق افغانستان طالبان حتا آموزگاران مکاتب را رانده و افراد خود را که ملابچههای بیسواد هستند، جایگزین کدرهای تحصیلیافته کردهاند.
دشمنان کشورهای آسیای میان در دامن طالبان
در تازهترین مورد جبهه مقاومت ملی گزارشی را پخش کرد که ۱۶ فرد کلیدی وابسته به گروههای تروریستی خارجی، از سوی طالبان در ولایات شمال و شمالشرقی جابهجا شدهاند. از سویی هم، حضور صدها ستیزهجوی رادیکال در ولایات مختلف شمال که امنیت کشورهای آسیای میانه را تهدید میکنند، از مواردی است که سبب نگرانی کشورهای آسیای مرکزی شده است. ظهور جبهه ضد طالبان در بدخشان، میتواند در کشورهای آسیای میانه برای خود عقبه حمایتی ایجاد کند و کشورهای مذکور از این فرصت برای ضربه زدن به دشمنانشان در افغانستان که همان ستیزهجویان کشورهای خودشان هستند، استفاده کنند. بهعنوان مثال، گروه انصارالله تاجیکستان دهها ستیزهجوی تندرو تاجیک را بسیج کرده و در بیخ گوش حکومت این کشور در مرزهای افغانستان فعال است. تاجیکها نمیتوانند از کنار این مساله بیخیال بگذرند. تاجیکستان با نگرانی از این مساله، در صدد جلوگیری از دستیابی انصارالله به مرزهایش است. تنها راهی که میتواند دست این گروه را از مرزهای تاجیکستان کوتاه بسازد، تصاحب مناطق مرزی تاجیکستان به وسیله نیروهای مخالف طالبان است. همینگونه تروریستان وابسته به کشورهای دیگر مانند چین و اوزبیکستان نیز در بدخشان فعالاند و مخالفان طالبان با داعیه مبارزه با افراطیت، میتوانند حمایت بیرونی را به دست بیاورند و درد سر جدی برای رژیم بیبرنامه کابل ایجاد کنند.
طالبان در یک سال گذشته عملاً کاری به هدف روشنسازی سرنوشت گروههای تروریستی مثل ایغورهای چین، انصارالله تاجیکستان، امارت اسلامی اوزبیکستان و ترکستان شرقی و سایر گروههایی که در زمان حضور امریکا طالبان را در جنگ با حکومت قبلی و نیروهای خارجی کمک کرده بودند، انجام ندادهاند. کشته شدن ظواهری در نزدیکی ارگ کابل، بیانگر دوام رابطه طالبان با گروههای تروریستی است. این مساله میتواند بار دیگر طالبان را با سرنوشت سال ۲۰۰۱ این گروه، مواجه بسازد.