نویسنده: یار محمد باقری
مقدمه
این روزها که طالبان ماهیت واقعیشان را هویدا کرده و به باور خود بیهیچ ترسی از مخالفان داخلی و «کفار خارجی»، در «تطبیق شریعت» سرگرماند، سادهدلانی هنوز به تغییر رفتار آنان امید بستهاند. طالبان دارای مشخصاتیاند که من از آنها به بنیادهای فکری این گروه تعبیر میکنم. همین مشخصات است که از این مفکوره یک سنت واپسگرا و تمدنستیز تولید کرده است. همین مشخصات و مختصات طالبانیسم را شکل داده است که در نگاه ژرفتر بیش از یک قرن است در کشور مانع توسعه و رشد علم و اخلاق انسانی شده است. ضدیت با حضور سالم اجتماعی زنان و آموزش آنان و طرح حقوق برابر انسانی، مهمترین ویژهگی طالبانیسم به شمار میرود. امروز به تجربه ثابت شده است که پیشرفت و غلبه بر فقر و ناتوانی انسان، امری ناممکن و مقدر نیست که نتوان با آن مجادله کرد؛ اما کشتن روحیه خردگرایی و احیای تقدیرگرایی توسط طالبانیسم، این امور را به نوعی تغییرناپذیر کرده است. آموزش عصری کلید توسعه و پیشرفت و نگرش داشتن حقوق برابر شهروندی بنیاد این امر در تاریخ معاصر است، اما مردم ما در سایه سلطه طالبانیسم یک قرن است که از پیشرفت، دستیابی به حقوق انسانی و رفاه و در یک کلام از داشتن امکانات زندهگی شرافتمندانه محروماند. طالبانیسم چیست؟
بنیادهای فکری طالبان
مهمترین مختصات طالبانیسم را میتوان بدینسان برشمرد:
- باور به انحصار قدرت سیاسی توسط الیت سنتی عالمان دینی؛
- باور به اقتدارگرایی و نفی هر نوع مشارکت سیاسی توسط عامه مردم؛
- رد انتخابات و مردمسالاری به بهانه بدعت و غربی بودن؛
- تضاد آشتیناپذیر با هر نوع آموزش عصری؛
- تضاد عمیق با حقوق برابر شهروندی؛
- دشمنی تام با مدنیت جدید و باطلانگاری قانونگرایی و حاکمیت قانون؛
- باور عمیق فرقهای و تبعیضبنیاد؛
- مردود دانستن حضور اجتماعی زن و غیرشرعی اعلام کردن تحصیلات دانشگاهی و عصری برای آنان؛
- تضاد با هنر و موسیقی و هر نوع فعالیت شادیآفرین.
هر بخش از مشخصات طالبانیسم میتواند یک محور جداگانه برای پژوهش باشد و زیانها و پیامدهای آن در زندهگی مردم تبیین شود. من در اینجا به اختصار به چند ویژهگی اشاره کردهام.
در تابستان سال ۱۴۰۰ که طالبان تازه به قدرت برگشتند، در یکی از دانشگاههای خصوصی در کابل سمت استادی داشتم. زمانی که قرار بود دانشگاهها سمستر جدید را شروع کنند، بحث تفکیک صنوف براساس جنسیت اولین فرمانی بود که از طریق اتحادیه دانشگاهها و موسسات تحصیلات عالی خصوصی به همه ابلاغ شد. روزی که برای تدریس به صنف رفتم، دیدم که از حدود ۱۷ محصل دختر، ۴ محصل حاضرند، در حالی که پسرها اکثراً حاضر بودند. میخواستم به آنها اندکی امید به زندهگی را تقویت کنم. از دانشجویان دختر پرسیدم که چه حسی از آینده زندهگی در سایه امارت دارند. هیچکدام چیزی نگفت. پرسش را تکرار کردم و نزدیکشان رفتم، متوجه شدم آنها از مشاهده دیواری که بین آنها و پسران به هدف تفکیک جنسیتی کشیده شده و دیگر مشاهداتشان از محیط دانشگاه و رویدادهای محیط جامعه در چند هفته سلطه طالب، سخت نگراناند. یکی از دختران سرانجام بغضش ترکید و با گریه گفت: استاد! نپرس، نابود شدهایم!
فضای صنف متحول شد. درس آن روز را فراموش کردم و چند بیت شعر و تکهای از نثر امیدبخش از متون ادب فارسی را برایشان خواندم. به نظر خود خواستم بر زخم دلشان مرهمی بگذارم؛ اما احساس کردم فاجعه ۱۵ آگست ۲۰۲۱ و فروپاشی جمهوریت در کشور، امید به زندهگی در یک ملت را از بنیاد نابود کرده است.
سنت فکری دیوبند، تحت تاثیر مجادلات کلامی و تعامل با افراطیگری در عصر جهاد افغانستان متحول شد و خلاف خاستگاه اصلیاش در هند که مسیر اعتدال و خردورزی را برگزید، در حوزه پاکستان به سمت افراطیگری به پیش رفت و با تغذیه از سنتهای قبیلهای و رسوم زندهگی و باورهای روستایی، به هیولای طالبانیسم در منطقه و افغانستان بدل شد.
طالبانیسم مکتبهای دولتی و رسمی و دانشگاهها را از مظاهر دنیای مدرن، به اصطلاح رهبران تفکر دنیای کفری تعریف میکند و یک نوع دشمنی آشتیناپذیر با فعالیتهای آموزشی آنها را در بطن خود حمل میکند. به باور طالب، آموزش عصری در مکاتب رسمی و دانشگاهها، بنیاد بیدینی نسلها است و نباید توسعه پیدا کند، مگر اینکه نصاب دروس دینی در آنها بیشتر از نصاب دروس عصری باشد و عالمان دینی تدریس و مدیریت را عهدهدار شوند. برمبنای درک و فهم طالبان از شریعت، زنان نباید از خانه بدون محرم خارج شوند و حرام قطعی است که دختران جوان و زنان زیبا با مردان در یک صنف کنار هم قرار بگیرند؛ چون این امر از نظر آنها به اشاعه فحشا و مفاسد اخلاقی میانجامد، علاوه بر اینکه مغایر غیرت و شرافت زندهگی افغانی است. از سوی دیگر، این امر از نظر آنها در واقع مقدمه ملحد شدن و به دوزخ بیدینی سقوط کردن جامعه است. مولوی عبدالحکیم حقانی، قاضیالقضات طالبان، مدعی است که بنیاد تباهی افغانستان در گسترش آموزشهای عصری است. او برای تایید این مدعای خود، از سلطه کمونیستان و تباهی کشور و جامعه توسط آنها در دهههای گذشته مثال میآورد. مولوی ندیم، سرپرست وزارت تحصیلات عالی طالبان، میگوید که دین برای آنها مهمتر از توسعه است. او در پنجکتاب در پیش ملای روستایش خوانده و حفظ کرده است که: «غم دنیا مخور که غم غم دین است/همه غمها فروتر از این است». او میگوید: ما اگر توسعه را اولویت میدادیم، اسامه بنلادن را به امریکا میسپردیم. او و اکثر رهبران طالبان مدعیاند که درس خواندن دختران در دانشگاه و مکتب، خلاف آموزههای شریعت و شرافت افغانی است.
چگونه به این آدمها میشود تفهیم کرد که جامعه فقیر و گدا محال است که قادر شود دین خود را حفظ کند. مردم بیسواد و جامعهای که نصف آن به حریم خصوصی و خانهها رانده شوند و از نعمت دانش و آگاهی به دلیل جنسیت برای همیشه محروم گردند، ناممکن است که شریعتمدار بماند. چه کسی میتواند به مغز این مخلوقات عجیب آفریدگار تزریق کند که از دیگر مسلمانان عالم یاد بگیرند و با دانش و علم به بهانه واهی مقابله نکنند؟ با چه اعجازی میشود به کلههای طالبان تزریق کرد که جامعهای با ۹۷ درصد گدا و فقیر، نمیتواند مومن بماند و محال است که دینشان را حفظ کنند. طالب را چگونه میشود فهماند که توسعه و نجات از فقر و عقبماندهگی و تولید امید به زندهگی تنها در سایه توسعه آموزش همهگانی، معیاری و بدون آپارتاید قابل دسترسی است. فرهنگ روستایی بهعنوان پیشفرض ذهنی و مضامین دور از عقلانیت در مدارس دیوبندی، این جماعت را فرسنگها از عقلانیت و ظرفیت حکمرانی دور کرده است.
سه جلسهای که در ماه سنبله ۱۴۰۰ ما جمعی از استادان دانشگاههای خصوصی در کابل با عبدالباقی حقانی، سرپرست قبلی وزارت تحصیلات طالبان داشتیم، این باور را در من تقویت کرد که طالب همان طالب دو دهه قبل است و کمترین تحولی در نگرشش او نسبت به هنر و موسیقی، تنوع فرهنگی و قومی، نظام سیاسی مبتنی بر اراده آزاد مردم و از جمله حضور زن در حیات اجتماعی و آموزشگاهها، به وجود نیامده است. شواهد نشان میدهد که آنها هیچ اقدامی را در مخالفت با نگرشهای سنتی خویش تحمل نمیتوانند. رشد علمی و پیشرفت تحصیلی زنان را طرحی از سوی جهان کفری دانسته و بهزودی بساطش را برمیچینند. اما دلایلی موجود بود که این درک را نمیشد همهگانی ساخت و باعث مشکلاتی برای برخی از اصناف جامعه میشد و یأس و نومیدی را افزایش میداد.
تعدادی سادهدل اما خوشباور به این فکر بودند که اگر دختران دانشجو و استادان خانم حجاب را رعایت کنند و مسوولان دانشگاههای خصوصی برای تفکیک صنوف اقدام جدی داشته باشند، مشکلی برای ادامه کار و تحصیل نخواهند داشت. در میان اعضای مؤثر اتحادیه اینگونه نگرش متاسفانه غالب بود. در آن میان عدهای را میدیدم که عین طالب میاندیشند و عاشق شریعت طالبانیاند. با این حال همه دیدیم که مهمترین دغدغه حاکمان طالب را در مدت حکمرانی سراسر وحشت و یأسآورشان در این نزدیک به یکونیم سال، محدود کردن زنان و ایجاد مانع بر سر راه حضور مؤثر آنان در زندهگی اجتماعی، محدود کردن کار آنها در رسانهها و تصفیه ادارات و دانشگاهها و آموزشگاهها از وجود آنها تشکیل میدهد.
یک واقعیت را نباید منکر شد و آن اینکه تفکر طالبانی در میان اقشار روستایی و عالمان سنتی جامعه همیشه بستر مساعدی داشته است. هزاران مسجد و مدرسه دینی و دارالحفاظ در شهرها و روستاها و اکثر دانشکدههای شرعیات دانشگاههای دولتی در سراسر کشور، تریبونهای خوبی را در اختیار این نگرش افراطی و واپسگرا قرار داده بود که هر مبارزهای را برای به حاشیه راندن آن، ناکام و یا با دشواریهای خاص خود همراه میکرد. در سالهای پسین و قبل از فروپاشی جمهوریت، من نگران بودم که اصلاحات شتابزده و دور از حزم مانند گذشته کشور را به سمت فروپاشی میبرد و این روند ناسنجیده و دور از احتیاط مبتنی بر خرد به کمک عوامل متعدد دیگر همیشه نظامسازی و دموکراسی و آزادیخواهی را در برابر این جریان علمستیز تحت تاثیر سنت واپسگرای دیوبندی ناکام ساخته است. در گزارشی که سالها پیش در عصر جمهوریت از بیبیسی نشر شد، این واقعیت و ترس هواداران نحله دیوبندیه از تحولات سریع و نوسازی شتابزده جامعه بهنحو بسیار بیپرده بیان شد. گزارش از یک مدرسه دینی زنانه در کندز بود که از میان دختران روستایی این ولایت یارگیری داشت. صدها دختر سادهدل و معصوم را با تمام مظاهر زندهگی شهری دشمن ساخته بود، بهگونهای که در روابط سنتی خانوادهها هم دچار مشکل شده بودند.
طالبانیسم معتقد است که زن باید در خانه بماند و جز در موارد ضروری همراه محرم خارج نشود. برمبنای این باور، زنها نباید در جامعه و در جاهای مختلط با مردان مشغول کار شوند و یا درس بخوانند. اما نمیدانم برای یارگیری و نفوذ در جامعه، چگونه خروج دختران جوان و سادهدل روستاهای کندز و دیگر مناطق روستایی کشور را توجیه شرعی میکردند. اگر قضاوت منصفانه داشته باشم، به نظرم در تقابل دو دهه میان طالبانیسم و جمهوریت در امر نوسازی کشور و صرف هزینههای بسیار زیاد، این طالبانیسم است که منسجمتر و مصممتر ظاهر شده است و در یارگیری از میان مردم فقیر و سادهدل کشور خصوصاً در روستاها بهمراتب از حکومت نوگرای جمهوریت موفقتر عمل کرده است.
ما اگر حافظه تاریخی میداشتیم و ریشهها و عوامل عقبماندهگی کنونی کشورمان را به نسلهای بعدی خود انتقال میدادیم، احتمال قوی این بود که از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشدیم؛ اما در این رسالت گذشتهگان ما ناکام بودند. برای همین، مکرراً از یک سوراخ گزیده میشویم، ولی عبرت نمیگیریم. رویاهای پیشرفت و عصری شدن مردم از دوران نوسازی و اصلاحات امانالله خان با طالبانیسم و سنت دیوبندی، مواجه شد و این پدیده هر زمانی که دولتها قدرت اجبارش فرسایش پیدا کرده و ضعیف میشد، تبدیل به چالش و تهدید جدی برای نظام سیاسی میگردید. در دو دهه گذشته این جریان از همین فرصتها و ابزارها بهخوبی بهره گرفت و مقدمات سقوط کل نظام را در تابستان ۱۴۰۰ تدارک دید. در سایه مذاکرات دوحه، چنان فرصت پیشرفت را از ملت گرفتند که بعید است دیگر در قرون آینده ـ اگر کشوری داشته باشیم ـ نسلهای بعدی ما شاهد آن باشند. فرصت طلایی و تاریخی که مردم ما برای اولین بار مورد حمایت سخاوتمندانه جامعه جهانی قرار گرفته بودند و میرفت که خود را از مرض عقبماندهگی و انحطاط مزمن برای همیشه برهانند.
طالبانیسم هم اکنون یک نگرش واپسگرایانه است که با بیتدبیری و بیکفایتی تام نخبهگان رسمی افغانستان، بر مسند قدرت برگشته و سرمست از باده قدرت و «پیروزی صوری بر ناتو»، در تطبیق ارزشهای خود بر جامعه از هیچ مرجعی در داخل و خارج بیم و نگرانی ندارد. زیانهای سلطه و حکمرانی ستمگرانهشان اگرچه عمدتاً متوجه مردم فقیر و بیدفاع افغانستان خاصتاً زنان است، اما دود آتش آن دیگران را در منطقه و جهان هم بینصیب نخواهد گذاشت.
طالبانیسم با چنین مشخصاتی هم اکنون بر مقدرات کشور مسلط است. همه میدانیم که طالبان نه ظرفیت لازم مدیریتی را دارند که بتوانند با چالشهای اقتصادی و فقر همهگیر مقابله کنند و نه ظرفیت تحمل مخالفان سیاسی را دارند که بتوانند با مشارکت آنان دولت فراگیر بسازند و نه طرحی برای حل بحرانهای تهدیرگر هستی کشور دارند. نه تفکر مشورهپذیری و هوش عبرتگیری از تکرار تاریخ را دارند. با یک نظام سیاسی فاقد مشروعیت داخلی و بینالمللی و با یک جمعیت گرسنه و عصبانی بیشتر از سی میلیون زن و مرد و کودک، به حکم خرد طالبان نمیتوانند مدت طولانی بر سلطه خود با اتکا بر سرنیزهشان تداوم دهند. به باور من، شرایط داخلی کشور، منطقه و جهان هرگز مانند دو دهه قبل نیست. تاثیر ژرف رسانهها و شبکههای اجتماعی بر افکار عامه و حضور یک قشر باسواد و مصمم در مبارزه با طالبان، دیر یا زود اجماع نسبی ملی را در برابر مظالم و انحصارگرایی و سنت آپارتاید طالبانی شکل خواهد داد و این امر میتواند سیاستهای خارجی دولتهای منطقه و قدرتهای تاثیرگذار را در حمایت از حقوق اساسی مردم افغانستان خصوصاً «حق کلیدی تعیین سرنوشت» وارد کارزار عملی کند و طالبانیسم را زودتر از دوره سلطه جبارانه قبلیشان از مسند قدرت به زیر بکشد.