نوشتهی محمدعثمان نجیب
من با آقای ملک ستیز همصنف سیاسی و همسایه و در عمر بزرگتر از او هستم. او عامل اصلی رو آوردنِ من به مطالهی شد. شاید فراموش کرده یا به یاد داشته باشد. ملک واقعآ با ندانم کاری ها در ستیز شد و نردبان ترقی آگاهی علمی هم به پای او رسيده نمیتواند. مفتخرم که یک رفیق دیروزم پروفسور و عالم و دانشمند جهان سیاست و علم و دپلماسی امروز است. رفقا و همصنفان دانشمندی همچو دستگیر هدایت، دکتر ضیاءالدین و امان و همایون نورستانی و امان، همایون غازیزاده و صد ها تنِ دیگر داشتم و دارم که در رکاب بودن با هر یک شان مایهی مباهات به من است. اما گاهی به خاطر داریم که فیلسوفان و پروفسوران هم به خطای محاسباتی میروند؟ دوستیْ یک نوشتهی ملک را برایم فرستاد که گویا ایشان نوشته اند… هیچ اند همه هیچ اند کشوری که داریم همه هیچ است. این که آن نوشته واقعاً از آقای ستیز است یا نه نمیدانم. من از همرسانی گستردهی این نوشته متأثر شدم. چون میدانم که در زادگاهِ من همه کس هیچ نبوده. هر کسی برای وطن، برای آرمان های مردمی، برای بقای سرزمینی، برای ماندگاری های افتخاری، برای باوری های بالندهگی، برای پایایی استواری، برای ایستایی های سازگاری سهمِ خود را ادا کرده اند. من هرگز هیچ نیستم، خودم را هیچ نمیدانم و با هیچ سر آشتی هم ندارم. من هیچ نیستم، چون منطقِ وجودیو حضوری خودم را در اجتماع میدانم، من هیچگاه هیچ نیستم، چون سببِ خلقت خودم را میدانم، من برای وطنم مبارزه کرده ام، من برای زندهگی کردنِ مردمم زندهگی ام را در جبهاتِ دفاع از وطن به قربانی گذاشتهام، من برای هر پدیدهی منفی که بوی خیانتِ ملی را میداد نه گفته و علیه آن ایستاده بوده و خواهم بود. من اگر قلم برداشتم برای وطنم بود و است، من اگر امروز در جبههی رزمِ کلتوری و فرهنگی برای آزادی وطنم قرار دارم معنای آن که هستم، استم و هیچ نیستم و هیچ نخواهم بود، من به فرزندانم و بستهگانم فهماندم که هیچ نباشند و با رسالت و با متانت و با محبت و با عقلانیت در راهِ خدمت به وطن ومردمِ وطن جان بدهند اما به وطن خیانت نکنند، من هیچ نیستم، چون رسالتِ جوان و پیر و برنای کشور و خودی هایم را و خودم را برای وطن و وطندار درک میکنم، من هیچ نیستم، چون به فرزندانم امر کردم در میانه با مادیات و معنویتگرایی جانبِ معنویت را بگیرند، من هیچ نیستم، چون یک قوهی محرکه برای بیدار سازی های حقوقی، سیاسی ملی و هویت شناسی دارم، شاید من نادانی بیش نیستم که مدعی عالم بودن باشم ولی من هیچ نیستم، چون میدانم که مردمم را کمکِ آن چنانی کمک کرده نتوانستم، اما میدانم که از هیچ تلاش و سعی در خدمت به آنان فروگذاشت نکردهام. من هیچ نیستم، چون از نو جوانی علیه شبکه های بزرگـِ داخلی و خارجی جاسوسی و خاین به وطن مبارزه کردهام، من هیچ نیستم، چون پوزِ سازمانِ ISI را به خاک مالیدهام به خصوص زمانی که میخواستند با استفاده از زیباترین مهربانوی پاکستانی مرا مجاب کنند و سببِ خیانت به وطنم بسازند، من هیچ نیستم، چون همه چهرههای جاسوس و خاین به وطن را افشاء کرده و این روند را تا جایی که اطلاع دارم به حُکمِ وجدان و راست ادامه میدهم. من هیچ نیستم، چون همین حالا در کنارِ استادانِ بزرگوارم، هموطنانم، دوستانم، بزرگانم، رفقایم، عزیزانم سنگر های اطلاع رسانی و ترویج آگاهی ها در شبکه های اجتماعی، تارنگاشتها، تارنماها، رخنامهها را تقویت میکنم. من هیچ نیستم و آدمِ کامل و بی اشتباه هم نیستم، اما آنچه و چی و کی که استم و هستم عاشقِ وطن و مردمم استم. من هیچ نیستم و هیچ کسی را هم هیچ نمیدانم، من هیچ نیستم اما بهتر از هیچ کسی هم نیستم، من هیچ نیستم،چون میدانم که چه کسانی فراترتر از مرزهای کشورم مرا و کشورم و مردمم را هیچ میشمارند، و من با مردمم علیه شان در ستیزیم، من هیچ نیستم و کشورم هم هیچستان نیست، چون وقتی ملک ستیز در پشتِ تریبون های بینالمللی به عنوانِ یک پروفسور و دکتر و نظریهپردازِ دستِ اول قرارمیگیرد به خودم میبالم، من هیچ نیستم، چون وقتی ورزشکاری، هنرمندی، نویسندهیی، نقاشی، شاعری، ادیبی، تاریخ نگاری، روزنامهنگاری، سخندان و سخنوری، عالمی، دانشمندی، پژوهندهیی، بانویی، جوانی، مردی، رزمی از افغانستان در مجامع ملی و بینالمللی حضورِ پر رنگ مییابد، افتخاری کشورم است. من هیچ نیستم، چون درک میکنم که ۹۰ در صد دزدانی، جاسوسانی، وطنفروشانی، ایادی بیگانه گانی کشورم را دستخوشِ خدمت به بادرانِ خود ساختن. پس هر کس که خود را هیچ میداند و هیچ میگیرد، فقط به خودش بپرداد نه به من و من را از دیدِ خود هیچ نشمارد. بدرود.ِ