بصیر عادل

مدل مرکز ـ پیرامون، از گذشته‌های دور مورد بحث یک تعداد از اندیشمندان بوده است. این مدل در بسیاری از منابع با نام جان فریدمن همراه است. فریدمن این مدل ارتباطی را در ۱۹۶۶م با تاکید بر جنبه‌های فضایی و به‌عنوان دومین مرحله از مراحل چهارگانه توسعه اقتصادی ـ فضایی معرفی کرد. در نظریه فریدمن، مرکز به‌‌مثابه کانون قدرت، هدایت و سلطه، محل تجمع و تمرکز آرا و اندیشه‌ها، پیشرفت علمی و فناوری، سرمایه و نیز کانون توسعه به شمار می‌آید و در مقابل، پیرامون، به‌مثابه فراهم‌کننده منابع و تأمین‌کننده نیازهای مرکز، جایگاهی کاملاً وابسته دار‌د.

جهانی شدن رابطه بین کشورهای مرکز ـ پیرامون را متحول ساخته است. جهانی شدن در سال‌های اخیر با سرعتی غیر‌عادی در حال پیش‌روی است. این پدیده را شاید بتوان وام‌دار انترنت دانست؛ همان چیزی که دنیا را با دنیا متصل می‌کند و از جهان بزرگ، دهکده کوچک می‌سازد. در این ساز و ساخت، هیچ قدرت نظامی و سیاسی نمی‌تواند با آن مقابله کند. با وجود آن‌که در دهکده جهانی به سر می‌بریم، شکاف‌های اقتصادی ـ سیاسی بین کشورهای جهان به حدی بزرگ است که دو کشور کوچک کنار هم، دو سیاست متفاوت برای آینده بهتر خود دارند. طبیعتاً، کشورهای مرکز و پیرامون دغدغه‌های کاملاً متفاوت برای حال و آینده‌شان دارند.

نوع تدوین و پیامد تدوین سیاست خارجی و داخلی برای کشورهای مرکز ـ پیرامون متفاوت است و سیاست‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلند‌مدت برای هر یک از کشورها پیامد‌های گوناگون دارد. با یک بررسی کوتاه و اجمالی از سیاست‌گذاری‌های مرکز (ایالات متحده امریکا) و پیرامون (افغانستان) در یک سال اخیر، می‌توان این نقاط برجسته را برشمرد.

ایالات متحده امریکا یکی از مرکزی‌ترین مناطق این کره خاکی، تنها در یک سال اخیر چند مساله مهم را رقم زد و هر یک از این مسایل عمده، به جهان آینده ما سمت‌و‌سوی دیگری خواهد داد:

  1. ایالات متحده امریکا در همین سال به طولانی‌ترین و پر‌هزینه‌ترین جنگ تاریخش (جنگ در افغانستان) پایان داد؛ جنگی که به جز هزینه، سود چشم‌گیری در پی نداشت. گرچه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر اتفاق نظر نسبت به مداخله نظامی در افغانستان وجود داشت، ولی با آن هم بیشترین هزینه این جنگ بر دوش مالیه‌دهنده‌گان ایالات متحده امریکا بود.
  2. اتفاقات جاری در افغانستان برای اذهان عمومی مردم امریکا مقبول نبود. دولت ایالات متحده امریکا باید چهره زشتش را در افغانستان تغییر می‌داد تا این‌که برای مردمش مقبول شود. این تغییر نه به معنای رها کردن میدان به رقبا، بل به معنای کمتر هزینه کردن و مدیریت اذهان عمومی مردم امریکا بود. به این ملحوظ، مدیریت سیاست داخلی و خارجی افغانستان را به شریک دیرینه‌اش پاکستان سپرد. سپردن مدیریت افغانستان به پاکستان، بی‌نهایت کم‌هزینه‌تر است نسبت به هزینه نظامی‌ای که امریکا در افغانستان داشت و از جناب دیگر این تاکتیک باعث شد تا اذهان عمومی مردم امریکا را نیز مدیریت کند.
  3. در افغانستان گروهی را حاکم ساخت که مستعد و مروج افکار بنیاد‌گرایانه است. هر تفکری به خاطر تداومش نیاز به حفظ و گسترش دارد و این تفکر بنیاد‌گرایانه طالبانی قطعاً برای گسترش خود از مرز‌های افغانستان عبور خواهد کرد. عبور این تفکر بنیادگرایانه به طرف چین و روسیه، به معنای به چالش کشیدن دو رقیب دیرینه ایالات متحده امریکا است.
  4. ایران به ظاهر طبل دشمنی با امریکا را می‌کوبد و با ابزارهای بنیاد‌گرایه نه‌تنها این‌که ایالات متحده امریکا را تهدید می‌کند، بل تعدادی از کشور‌های منطقه را به بحران کشیده است. حال گروه حاکم در افغانستان از همین نوع ابزار است که می‌تواند تهدید بالقوه علیه ایران باشد.
  5. ایالات متحده امریکا ایمن الظواهری، یکی از بزرگ‌ترین و نام‌آورترین تروریست‌های جهان را در همین سال کشت و به گمان اغلب این مرگ در هماهنگی گروه حاکم در افغانستان صورت گرفته است.

در همین سال ایالات متحده امریکا، پای رقیب دیرینه و آشتی‌ناپذیرش (روسیه) را به جنگ اوکراین کشاند. این جنگ بنا بر دلایل ذیل برای ایالات متحده امریکا بُرد و برای روسیه باخت محسوب می‌شود:

  1. قبلاً تصور بر این بود که روسیه ارتش بی‌نهایت قوی و مجهز با پیش‌رفته‌ترین ابزارهای نظامی دارد. این جنگ، پوکی این تصور را آشکار ساخت و ادعاهای مبنی بر این‌که اوکراین را در یک هفته تسخیر می‌کنند، به چالش کشید.
  2. آمار دقت و استفاده درست از تسلیحات نظامی از جمله مواردی است که روس‌ها را برای همه بهتر شناختاند؛ چون تصور بر این بود که روس‌ها تسلیحات نظامی بسیار مدرن و نقطه‌زن دارند، اما خطاهای عدیده‌ای که در طول این جنگ چند‌ماهه صورت گرفت، این تصور را هم به باد فنا داد.
  3. تک‌روی‌های اتحادیه اروپا در مباحث بین‌المللی در چند سال اخیر برای امریکا خوش‌آیند نبود. این جنگ باعث شد که اتحادیه اروپا بیشتر به ایالات متحده امریکا به خاطر امنیتش نزدیک‌تر شود. این نزدیکی، خوش‌آیند سیاست‌گذاران ایالات متحده امریکا است.
  4. ناتو به‌حیث بزرگ‌ترین بازوی نظامی غرب، به‌خصوص ایالات متحده امریکا است. این جنگ توجه به این بازوی نظامی را بیش از پیش مطرح ساخت؛ حتا تعدادی از کشورهایی که عضویت این اتحاد نظامی را نداشتند، خواهان عضویت در آن شدند.
  5. یکی دیگر از پیامد‌های جنگ اوکراین، تغییر ژیوپلیتیک انرژی است. این تغییر باعث می‌شود که اتحادیه اروپا باید درها و راه‌های دیگری را برای تامین انرژی خود جست‌وجو کند. یافتن راه و در دیگر، به معنای روی دست ماندن انرژی روسیه است؛ روسیه‌ای که چرخ اقتصادش به فروش انرژی وابسته‌گی دارد.

کشورهای خاورمیانه هم از این گیر‌و‌دار در امان نماندند. می‌توان سال ۲۰۲۲ را سال تحولات در این منطقه جغرافیایی نامید. تحولات عظیمی که بر محوریت ایالات متحده امریکا به‌حیث کشور مرکز در این منطقه در راه است، آینده این منطقه را چهره دیگری خواهد داد.

  1. اسراییل، پولیس ایالات متحده امریکا در خاورمیانه است. ایالات متحده امریکا با تمام توان کوشش می‌کند که این پولیس برای همه محبوب باشد. به این ملحوظ، سیاست همسویی سیاست خارجی کشورهای عربی با اسراییل سرعت بیشتر گرفته است و تعدادی از کشورهای عربی روابط رو به انکشاف با اسراییل دارند.
  2. قدرت نظامی در جهان معاصر ما تقریباً حرف اول را می‌زند. ایالات متحده امریکا به‌حیث کشور مرکز، در حال گسترش قدرت نظامی خود در تمام جهان است. به این دلیل، زمزمه‌های تشکیل ناتوی کوچک در خاورمیانه با محوریت ایالات متحده امریکا شنیده می‌شود.

این‌ها اندک مواردی بود که این کشور مرکز در طول یک سال  به آن دست یافته و یا در حال دست‌یافتن است. اما افغانستان، پیرامونی‌ترین نقطه این کره خاکی، در این سال چه کرد؟

  1. از جمهوریت به امارت «ترقی‌های عالم رو به بالا‌ست/ما از بالا به پایین می‌ترقیم»
  2. مکناتن یکی از چهره‌های منفور تاریخ افغانستان که به خاطر مداخله در تمام امور شهره عام و خاص در افغانستان بود، دوباره متولد شد. سفیر امروزی پاکستان، همان مکناتن دیروز ما است. این جناب سفیر از بام تا شام در تمام ادارات دولتی سیر و سفر دارد و هدایات لازم را صادر می‌کند.
  3. حاکم شدن یکی از بنیاد‌گرا‌ترین تفکرات قرن در این خطه پیرامونی، یکی دیگر از اتفاقات ناگوار این جغرافیا است که در ۲۰۲۱ رقم خورد. تفکرات بنیاد‌گرایانه از هر جنسی که باشد، مضر است؛ به دلیل این‌که این نوع ایدیولوژی‌ها یا مکاتب گذشته‌های دور را می‌خواهند در حال تطبیق کنند و از حال برداشت و توقع مناسبات گذشته‌های دور را دارند.
  4. باز هم میزبان یکی از بزرگ‌ترین تروریستان جهان در این سال بودیم: ایمن الظواهر، مغز متفکر و مرد شماره یک القاعده. این لکه‌های ننگ، هرگز از دامن تاریخ پاک نخواهد شد.
  5. آواره و مهاجر شدن میلیون‌ها انسان به کشورهای خارجی، یکی دیگر از اتفاقات ناگوار و نابخشودنی این سال است که برای مردم این سرزمین رقم خورد و این مهاجران در بدترین شرایط در کشورهای خارجی شب و روز‌شان را سپری می‌کنند.
  6. آخرین آمارها نشان می‌دهد که افغانستان بدترین سرزمین برای زنان است و این جهنمی است که در یک سال اخیر طرح آن ریخته و تطبیق شده است.
  7. بزرگ‌ترین دغدغه حاکمان این جغرافیای پیرامونی در یک سال اخیر، مساله زنان بوده و بس؛ رنگ زن، چادر زن، مکتب زن، دفتر زن و…
  8. آزادی بیان، آزادی رسانه‌ها و آزادی عقیده، بی‌مفهوم‌ترین مفاهیم است که در این خطه امروزی تعریف می‌شود.
  9. در جهان ارتباطات، به بی‌ارتباط‌ترین نقطه تبدیل شدیم. نه سفیر داریم و نه سفیر دارند و یک هویت ناشناخته‌ایم. در جهانی که هویت، شناخت و رسمیت به آن معنا می‌دهد، ما در بی‌معنایی کامل به سر می‌بریم.
  10. سمبول‌هایی که نماد هویت بود و دیگران ما را به آن سمبول‌ها می‌شناختند، همه را در پستو‌خانه‌های تاریک لاک و مهر کردند. نه از بیرق ملی خبری است و نه از سرود ملی و…

هر‌چند رابطه بین کشورهای مرکز ـ پیرامون فراز و نشیب دارند، ولی به‌صورت عموم محرک تغییر پیرامون از مرکز می‌آید. در حقیقت، در مناسبات روابط بین‌الملل، مرکز تعیین‌کننده است. این مرکز است که تعیین می‌کند سیاست در کشورهای پیرامون چگونه باشد. اما با تمام این واقعیت‌ها، نمی‌توان منکر نقش کشورهای پیرامون شد. در صورتی که کشورهای پیرامون بازیگران فهیم ملی و بین‌المللی داشته باشند، می‌توانند از این رابطه به نفع خود سود ببرند. اما آن‌چه به افغانستان ارتباط می‌گیرد، این است که نه دیپلمات قوی و چیره‌دست داشتیم و نه افراد با‌انگیزه و دلسوز به وطن. در نهایت دستاورد ما از یک سال پسین، این است و از کشورهای مرکز آن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *