عبدالناصر نورزاد

 با نواخته شدن زنگ خطر در شمال، اختلافات میان رده های قومی طالبان و سرکوب هرچه بیشتر مردم توسط طالبان، بقای این گروه تروریست، در خطر است. تاریخ بشری، شاهد گونه های  مختلف استبداد در مسیر تاریخ خود بوده است. استبداد دینی، اسبتداد قومی که ان را امروز به عنوان فاشیزم قومی بیشتر یاد می کنند، اسبتداد طبقاتی و سایر، وسیله های بوده اند که گروه های مانند طالبان، به واسطه آن تلاش داشته اند تا خود را بالای یک ملت بقبولانند. اما یک وجه تشابه میان آنها وجود داشته است که بقای هر رژیم استبدادی، با فزونی فشار و سرکوب مردم و توده های ساکن آن، در خطر می افتد و جالب تر از آن که این بقای با سرنوشت همسانی روبه رو می شود.

رژیم طالبان، با وجود تشدید حملات سرکوب گرانه ای خود، در امر تامین یک نظام بدون مشکل و چالش، با تهدید های جدی ای مواجه است. این گروه با آن که یگانه دولت غیر قابل شناسایی در جهان است که هیچ مشروعیتی ندارد و تنها به عنوان یک ابزار برای عبور از چالش های امنیتی کشور های پیرامونی و منطقه ای در جغرافیای افغانستان استفاده می شود و یگانه دولتی است که تروریزم و خشونت را به شکل نهادینه ای آن برای قوام پایه های حاکمیت خود به کار می برد، نتوانسته از راه خشونت و استبداد قومی و سیاسی،  حاکمیت بدون خطر داشته باشد. تنفر و انزجار مردم با عملکرد های طالبان، زمینه را برای فاصله گیری بیشتر رژیم آنها از مردم مساعد ساخته است.

نظام طالبانی با مسلط شدن در کابل،  از مشروعیت یک نظام و حکومت مبتنی بر قانون اساسی با چالش‌ها و پرسش‌های بنیادین مواجه شده است. از یک سو امارت خودخوانده طالبانی مشروعیت مردمی ندارد و در چهارچوب هیچ قانونی‌ قابل تعریف نیست و از سوی دیگر، از راه غلبه و زور به قدرت رسیده و با تمرکز قدرت، انحصارگرایی و خودکامه‌گی، موجبات فساد، ستم و بی‌عدالتی را در کشور فراهم ساخته است.

نظام طالبانی، با پیشینه قتل، کشتار، خشونت و انجام خونین ترین حملات تروریستی که در کارنامه های خود دارد، نه توان آن را دارد تا با زور بالای مردم تحمیل شود و نه هم قابلیت حل در جامعه را از طریق سیاسی، پیدا کند. رژیم طالبان با ترکیب گروه های تروریستی متشکل از تروریستان خارجی که از اتباع کشور های منطقه و جهان تشکیل شده است، علی رغم تلاش های زیاد در جهت کتمان حضور این نیروها، به عنوان یک رژیم حامی تروریسم دولتی، شهرت پیدا کرده و هیچ کشور یا سازمانی حاضر نیست تا آن را به رسمیت بشناسد و با آن در یک تعامل رسمی قرار گیرد، بل تمامی تعاملات با این گروه، شکل مقطعی داشته و تلاش می شود تا حد اقل از تهدید های امنیتی برخاسته از منزوی ساختن این گروه، کاسته شود.

گروه طالبان که حالا در مسند قدرت قرار دارند و تبلیغات گسترده  ای را جهت شناسایی شان مبنی بر تامین حقوق بشر، حق تعلیم و گونه ای از نرمش در قواعد دینی را به گونه ای عوام فریبانه نمایش می دهد، به هیچ عنوان به حیث یک نظام پایدار و با ثبات مورد قبول مردم و جامعه جهانی قرار نخواهد گرفت.  این گروه در تلاش است تا با ارائه ترفند های جذاب، مخالفان خود را با اندک امتیاز به سمت خود کشانده و آنهایی را که قابلیت کشاندن و جذب را ندارند، بوسیله تروریستم دولتی خود محو و نابود نمایند. گروه طالبان به عنوان گروه تروریست به سر قدرت سیاسی، همواره تلاش کرده تا راهی برای بقای خود از لحاظ اقتصادی، جستجو نماید، زیرا عدم شناخت این گروه و رژیم خودکامه آنها نه تنها، موجب ایجاد مشکلات فراوان اقتصادی و سیاسی برای شان می شود، بل زمینه را برای پدید ایی شکاف های عمیق ناشی از اختلاف در نحوه تقسیم منابع اقتصادی نیز میان آنها بوجود خواهد اورد.

این گروه با وجود بی تفاوتی جامعه جهانی مبنی بر وضعیت رقت بار افغانستان، یک رژیم مطرود را به نمایش می گذارند که تلاش می کند برای بقایش راهی بیابد و تداوم بیشتر پیدا کند. طالبان با قرائت های تنگ نظرانه که آن را بیشتر به عقاید دینی و مذهبی نسبت می دهند، تلاش می کنند، تا از آشتی میان این قرائت ها و تعاملات معمول در دنیای سیاست امروز، چشم پوشی کند. در حالیکه در عصر حاضر، وابستگی متقابل اقتصادی، وجود تعاملات گسترده میان دولت نه تنها در عرصه های اقتصادی مشهود و غیر قابل انکار است، بل یک ضرورت برای بقای محسوب می شود.

بنابراین، برای جلوگیری از بحران فراگیر بشری و پیش‌گیری از ستم و بیداد، پیشنهاد می‌شود تا دولت از قبضه و مالکیت محض طالب بیرون شده و طالب مثل گروه‌ها و کارگزاران سیاسی دیگر، بخشی از دولت باشد، نه کل دولت. با استفاده از فرصت تاریخی پیش‌آمده، نظام سیاسی ـ اداری که جای‌گزین نظم امارتی در افغانستان می‌شود، باید ملی و مردمی باشد و از چنگال قشر‌گرایی و روایت طالبانی بیرون آید. اگر چنین کاری نشود، نه تنها اینکه طالبان توان حکمرانی بیشتر را بر جغرافیای افغانستان از دست می دهند بل زمینه را برای قدرت گیری سایر گروه های تروریستی که در حال حاضر مترصد اوضاع اند تا از وضعیت پیش آمده به نفع خود استفاده برده و زمینه را برای ایجاد پایگاه در افغانستان مساعد سازند. در ضمن، باید در نظرداشت که رژیم طالبان با وجود تلاش ها زیاد، همواره از نبود یک میکانیزم منظم تعامل با دنیای بیرون محروم بوده و فشار گروه های تروریستی که بدنه اصلی جنگی این گروه را شکل می دهد، باعث شده تا افغانستان تحت حاکمیت این گروه بیشتر از پیش منزوی شده و به تنها کشور دورمانده از تعاملات در سیاست های جهانی، باقی بماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *