نویسنده: ن.ن
طالبان؛ گروهی که از انکشاف عصر خود چندین قرن عقب مانده اند، میزان سواد حتی به اساس تعریف قدیمی آن در میان این گروه خیلی اندک است در حالیکه تعداد افراد باسواد به اساس تعریف یونسکو در قرن بیست و یک، بیشتر از تعداد انگشتان دست در میان این گروه نخواهد بود. رهبران این گروه نه کاریزماتیک اند و نه سخنوران بزرگ و قابلی اند که بتوانند جوانان راچنان آماده از خودگذری کنند که حاضر به حملات انتحاری شوند. ازینرو از ترفندهای استفاده میکنند که یک تعداد جوانان را برای حملات انتحاری آماده میکنند. در زیر به یک تعداد اینها میپردازیم.
- جوانانی که در قطعات انتحاری طالبان شامل اند و آنهای که آماده حملات انتحاری میشوند، علایم تکالیف روانی را دارا اند. آنها گوشهگیر و انزواگرا اند، روابط اجتماعی با دیگر افراد برقرار نمیکنند، از دنیا نفرت دارند، شوخی و مزاح را دوست ندارند، منتظر اند تا از مشکلی رهایی یافته و به دنیای تخیلی خود برسند جایکه دیگر آن درد و رنجی که هروز آنها را می آزارد و از درون میخورد وجود ندارد. این افراد که بیشتر آنها نوجوانان و جوان کم سن اند و یا از نوجوانی شامل لیست انتحاری شده اند پرخاشگر و عصبانی اند.
- قسمت اعظم این نوجوانان و جوانان از خانوادههای خیلی فقیری اند که حتی امکانات فراهم نمودن سه وعده غذایی را ندارند. اینها شاهد بیچارگی، درماندگی و تحقیر والدین خود بدلیل ناداری آنها بوده اند. خشونتهای مزمن خانوادگی را بدلیل فقر شدید تجربه کرده اند، در سنین طفلیت شاهد هتک حرمت والدین خود توسط دیگران بدلیل قرضداری و محتاجی میباشند. از آنجا که اطفال همیشه والدین خود را به مصابه قهرمانان زندگی خود دانسته و به آنها اتکا کرده و آنها را حامی بزرگ خود در مقابل بلاهای زندگی چه واقعی و چه تخیلی می پندارند، وقتی شاهد تحقیر و ناتوانی آنها میباشند، از دورن شکسته و در همان طفلیت حس عدم اعتماد، و ناتوانی به آنها دست می دهد و همیشه در فکر فرار اند، بخصوص فرار از این دنیا و شرایط آن.
- این خانوادههای فقیر بخاطر اینکه مسوولیت فرزندان از شانه های شان دور شود و از طرف دیگر فرزندان شان چیزی بیاموزند، بخصوص که مردم افغانستان خیلی مردمان اعتقادی اند، اطفال خود را به مدارس، بخصوص به مدارس پاکستان می فرستند. چون مدارس، نوجوانان و جوانان را به شکل شبانه روزی نگهداری کرده و مسولیت تاءمین غذایی آنها را دارند، از این رو پناهگاه خیلی خوبی برای این نوجوانان و جوانان میباشد.
- یک تعداد زیاد این جوانان از مناطق خیلی محروم جامعه بوده که حتی دسترسی به کمترین سهولتها و امکانات زندگی ندارند. در مناطقی زندگی میکنند که حتی از هزار سال قبل تغییر نکرده، انکشاف، ترقی و تغییر مثبتی در زیرساختها، شرایط و امکانات زندگی، و بینش مردم جامعه بوجود نیامده است. این نوجوانان و جوانان بیکار بوده و مسوولیت های اجتماعی ندارند، از طرف دیگر حس جوانی که مطرح بودن و مهم بودن را میطلب، اینها را به طرف خود کم بینی و غیرمفید بینی سوق میدهد. چون هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند، دنیای تخیلی آینده را بر شرایط رقتبار این دنیا ترجیح میدهند.
- اکثراً والدین این نوجوانان و جوانان بیسواد و یا هم از سواد ابتدایی محلی برخوردار اند و یک تعداد این جوانان یتیم اند که مادران بیسواد و عقب مانده دارند که از بار مسوولیت فرزندان شان برآمده نمیتوانند. بناءً والدین اینها از ظرفیت بلند معنوی و اجتماعی برخوردار نبوده تا فرزندان خود را خوب تربیت کرده و راه درست و غلط را برای شان نشان دهند و آنها را با معنویات و تدبیر پرورش بدهند.
- مدارس دینی پاکستان بستر خوب برای شستوشوی این نوجوانان می باشد. در کنار ترومای اول که فقر خانوادگی بود، دو نوع ترومای دیگر را نیز در مدارس دینی پاکستان و یا هم نسبتاً در مدارس افغانستان تجربه میکنند. ترومای دوم، نوعیت اداره و سیستم آموزشی این مدارس (مدارسی که انتحاری پرورش میدهند) است. این اطفال در چنین مدارس در فضاء و سیستم کاملاً بسته و خشونت آمیز پرورش می یابند. به جز از چند کتاب دینی که توسط مدرسه فراهم می شود حق مطالعه هیچ نوع کتاب دیگر را ندارند. اینها در زمان طفلیت از جامعه دور نگهداشته شده و شدیداً مورد خشونت قرار میگیرند. شاگردان در این مدارس تنها به حفظ بدون تفکر و سوال میپردازند. یک تعداد زیاد مدارس این اطفال را برای جمعآوری نان خشک و غذا پشت در خانه ها می فرستند که در اینجا عزت نفس و غرور اطفال و نوجوانان را پای مال کرده و میکشند. ترومای سوم تجاوز جنسی است. یک تعداد این نوجوانان و اطفال مورد تجاوزجنسی چه از طرف استادان و چه از طرف همصنفی های شان قرار میگیرند. همزمان این اطفال و نوجوانان مورد شستوشوی مغزی نیز قرار میگیرند. این جوانان به افراد کاملاً خشن و عقدهیی تبدیل شده که غرور و عزت نفس خود را از دست داده اند و در این دنیا دیگر به هیچ چیزی امیدوار و دل بسته نبوده و هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند و برای رهایی از این عذاب وجدان مرگ را بهترین گزینه میدانند. وقتی به آنها باغ های سرخ و سبز نشان داده شده و از ۷۲ حور بهشت که آب در گلوی شان معلوم میشود تبلیغ شده و به آنها گفته میشود که هفتاد نفر اعضای فامیل و اقارب خود را شفاعت کرده و به جنت برده می توانند، همین است که یگانه آرزوی آنها در این دنیا شهادت میشود تا از فلاکت این دنیا رها شده و به هفتاد دو حور بهشتی برسند و همزمان فامیل و والدین خود را از این رنج و ذلت رهانیده و در آسایش جنت در کنار خود داشته باشند. بناءً راه رسیدن به این درجه شهادت را حملات انتحاری و جنگ در صفوف طالبان می دانند. همین است که برای رسیدن به درجه شهادت و فروکش نمودن عقده های خویش، بدون پول، و با شکم گرسنه می جنگند. یک تعداد جوانان دیگر که سن بسیار خورد دارند و شرایط زندگی مشابه را دارند با تفاوت اینکه به مدرسه نرفته اند، و برای رهایی از این زندگی و رسیدن به حور های بهشتی آرزوی شهادت را میکنند. این جوانان حتی اساسی ترین و ساده ترین مسایل دینی مانند نماز خواندن، کلمه و بناهای اسلامی بلد نیستند.
- فکتور دیگری که دخیل است، عقده از دست دادن عزیزان است. یک تعداد این نوجوانان و جوانان در حملات خارجیها و یا هم بعضاً داخلیها اعضای فامیل خود را از دست داده اند. ممکن این از دست دادن به شکل اتفاقی در خانه ها و مزرعه های شان بوده و یا در صفوف جنگی، اما احساس انتقام و عقده را در این جوانان زنده کرده و وقتی امکانات فراهم میشود، زبانه میکشد. بار ها و بارها شاهد حملات هوایی امریکاییها و کشتن افراد بیگناه بودهایم که این کار قصداً و بخاطر پر نمودن صفوف طالبان و افراد مخالف مسلح صورت میگرفت.
- در کنار مسایل بالا، نشرات غیر اخلاقی و مخالف فرهنگ و باور های دینی جامعه از طریق رسانه های صوتی و تصویری، حضور عساکر خارجی در افغانستان، و تبلیغات از مظلومیت مسلمانان در سراسر جهان و قرائت کردن آیات و احادیثی با تعبیر غلط به اینها، جوانان را احساساتی و آماده حملات انتحاری میکنند.
- در آخرین مرحله برای اینکه ترس بر این جوانان غلبه نکرده، و قدرت تحلیل و تفکر را از دست بدهند، برای مدتی از یک تعداد دواهای روانگردان که به دوز های بلند باعث افزایش احساس خودکشی و عدم تحلیل در فرد میگردد، استفاده می شود.
مسایل فوق کمک می کند که جوانان و نوجوانان آماده حملات انتحاری شوند. طوریکه دیده میشود افراد انتحاری از خانواده های گم نام بوده هرگز افراد سرشناس و فرزندان رهبران دست به انتحاری نمی زنند بلکه در ممالک بیرونی مصروف تعلیم، تحصیل و زندگی لذت بخش اند. برای بیرون رفت از این بحران در آینده، تدابیر لازم نیاز است.