یوسفی

در مورد سقوط پنجشیر به دست طالبان (احتمالاً به تاریخ ۱۵ سنبله ۱۴۰۰) روایت‌های متضاد و متناقضی وجود دارد. هر کسی که به‌نحوی دستی در این آتش داشته، می‌خواهد خود را تبریه کند و مصون از شایبه و اتهام جلوه دهد و اگر زمینه را مساعد ببیند، داستان‌های قهرمانانه برای خود بسازد. در مقابل، افراد دیگری را مقصر سقوط پنجشیر بشمارد و آن‌ها را متهم به خیانت، سازش و معامله‌گری و هر زشتی دیگری کند. در این میان، در یک ‌سال گذشته، شبکه‌های اجتماعی پندارهایی را به‌مثابه معلومات و داده‌های موثق تکثیر و تبلیغ کرده‌اند که با اندکی تحقیق و پژوهش، غیر قابل اعتماد بودن و نادرست بودن آن‌ها به اثبات می‌رسد. احتمال می‌رود که عناصری در میان جبهه مقاومت به منظور ضربه زدن به رقیبان و نا‌مقصر جلوه دادن خود، این داستان‌ها را سرهم کرده و به خورد مخاطبان داده‌اند. بعضی مخاطبان به علت این‌که از پشت صحنه آگاه نیستند و فاقد سواد رسانه‌ای‌اند، هر خبر و ادعایی را زود می‌پذیرند و بر‌اساس آن، نسبت به قضایا و حوادث، داوری می‌کنند. من با آن‌که در زمان سقوط پنجشیر هزاران فرسنگ دور‌تر از آن‌جا بودم، اما فرصت یک‌ساله این امکان را فراهم ساخت که پای صحبت ده‌ها فرد مهم یا عادی‌ای که در جنگ پنجشیر دخیل بودند، بنشینم و با توجه به اظهارات آن‌ها، تصویری فراگیر از اوضاع به دست بیاورم. قصد من از نوشتن این سطور، این است که به سهم خود از تحریف وقایعی که جلو چشمان مردم اتفاق افتاده و زمان زیادی از آن سپری نشده است، جلوگیری کنم. با وصف آن‌که بنا نیست همه حقایق انعکاس داده شود، باز‌گویی برخی واقعیت‌ها بهتر از هرگز بازگو نکردن آن‌ها است.

نکته اول: سقوط پنجشیر را باید در ادامه سقوط ولایت‌های دیگر افغانستان دانست. طالبان در ۱۰ روز، توانستند همه ولایت‌های افغانستان را به استثای پنجشیر بگیرند. این سقوط سریع چگونه اتفاق افتاد؟ هر چیزی را که راجع به تحلیل این سقوط شتابناک می‌توان گفت، در مورد سقوط پنجشیر هم صادق است و باید گفته شود. پنجشیر جزیره‌ای جدا‌افتاده نبود که حساب جداگانه‌ای برای آن باز کنیم. در ۱۰-۱۵ سال، آهسته‌آهسته روندهایی پدید آمد که فرجامش فروپاشی نظام جمهوری بود. فروپاشی نظام در یک شب اتفاق نیفتاد که امکان می‌داشت کسانی یک‌شبه جلوش را بگیرند و با مقاومت‌های خلق‌الساعه و نیندیشیده، سیل بنیان‌کن را سد کنند. سعدی در گلستان گفته است: «سرِ چشمه باید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل». آب رودخانه را نمی‌توان با بیل سد کرد. مقاومت پنجشیر امکان نداشت به موفقیت دست یابد و جلو لشکر طالبان را بگیرد. ممکن بود درهم‌شکسته شدن جبهه، یک هفته به تأخیر بیفتد، اما دیر یا زود درهم می‌شکست.

نکته دوم: روشن نیست واقعاً محاسبات رهبران جبهه مقاومت برای اعلام ایستاده‌گی در برابر طالبان، بر چه بنیادهایی استوار بوده است. آیا به‌راستی می‌خواستند مقاومت کنند یا این‌که به بهای پامال شدن مردم، برای خود کارنامه و دستاورد بتراشند؟ حاجتی به ذهن نیرومند نبود تا این را درک کند که در آن شرایط، مقاومت نظامی علیه طالبان ممکن نبود. طالبان در همان روزها به زعم خود، پس از بیست سال جنگ فرسایشی و جانکاه، ابر‌قدرتی را شکست داده و مجبور به فرار کرده بودند. به همین علت، روحیه سربازان‌شان در اوج قرار داشت. طالبان به‌تازه‌گی به جنگ‌افزارهای پیشرفته و وسایل مدرن به ارزش تخمینی ۲۸ میلیارد دالر دست یافته بودند. فرمانده نیروهای هوایی طالبان اخیراً گفته است که جنگ‌افزارها و وسایلی که طالبان از دولت پیشین و نیروهای خارجی به دست آورده‌اند، ۲۸ میلیارد دالر ارزش دارد. گفته می‌شد که نیروی نظامی طالبان در آن زمان، مجهز‌تر از ارتش اوکراین بود. ۲۰ سال جنگ و مرگ‌خواهی، این گروه را آماده جنگ‌های سخت و خونین کرده و سربازانش را با فنون مختلف جنگی آشنا ساخته بود. از سوی دیگر، جبهه مقاومت از حمایت هیچ کشور مهم خارجی بهره‌مند نبود. همچنین پنجشیر در محاصره کامل طالبان قرار داشت و عقبه‌ای نداشت. خلاف ادعاهای فیس‌بوکی، سران جبهه پنجشیر آماده‌گی روانی یا نظامی برای مقابله با هجوم طالبان نداشتند و هیچ تدبیری از قبل نسنجیده بودند. تحلیل‌هایی وجود دارد دایر بر این‌که بعضی مشاوران رهبری جبهه این باور را در ذهن سران جبهه تزریق کرده بودند که طالبان به پنجشیر حمله نمی‌کنند و حتا گفته می‌شده که پاکستان مانع این کار خواهد شد و در پایان روز هر طور شده، توافقی میان طالبان و جبهه مقاومت صورت خواهد بست. چیزی که این ادعا را تقویت می‌کند، این است که رهبران مقاومت در مدت بیشتر از ۲۰ روز، هیچ کار عملی‌ای برای آماده شدن به جنگ انجام ندادند و به تبلیغات فیس‌بوکی یا مصاحبه‌های رسانه‌ای اکتفا کردند. اگر کسی خیال داشته باشد مقاومت کند، آیا نباید آماده‌گی برای این کار بگیرد؟ فرماندهان جبهه برای روزهایی که آنتن‌های شبکه‌های مخابراتی قطع می‌شود، تدبیری نسنجیده بودند. وقتی طالبان، شبکه‌های مخابراتی را در پنجشیر از کار انداختند، همه ارتباطات میان قرارگاه‌های مختلف پنجشیر از بین رفت و هماهنگی ناممکن شد و همه دچار سردرگمی و گیجی شدند.

نکته سوم: عده‌ای در آن زمان فکر می‌کردند که می‌توان از مقاومت اول تقلید کرد و همان جبهه‌ای را که به چالشی عمده فرا‌راه طالبان در دهه ۹۰ تبدیل شده بود، دوباره سامان داد. واقعیت چنین بود که هیچ شباهتی میان این زمان و آن زمان وجود نداشت. در مقاومت دوم، نه تدبیر و کاریزمای احمدشاه مسعود وجود داشت و نه اخلاص و صداقت و فداکاری پیروان او. مردم نسبت به رهبران‌شان بی‌باور بودند و در مورد ایستاده‌گی‌شان در کنار مردم، به دیده شک و تردید می‌نگریستند. مردم بعضی هلیکوپترهایی را که از کابل به پنجشیر انتقال یافته بودند، به دست خود خراب کردند؛ زیرا فکر می‌کردند اگر این هلیکوپترها سالم بمانند، کلان‌های جبهه به‌سرعت پا به فرار می‌گذارند، غافل از آن‌که آن‌ها هلیکوپترهای یدکی با خود داشتند و هر زمان می‌خواستند، حتا پیش از شروع جنگ به بیرون می‌رفتند. رهبری واحدی هم وجود نداشت. در کنار احمد مسعود، امرالله صالح حضور داشت که پول‌های گزاف را مصرف و مهره‌های مورد نظر خود را در مناطق مختلف پنجشیر حمایت می‌کرد و همین به کش‌مکش میان فرماندهان میدانی دامن می‌زد و بی‌اعتمادی را افزایش می‌داد. سران جبهه در نظم دادن به کارها هیچ دخالتی نداشتند و همه چیز را موکول به افراد پایین‌دست کرده بودند. سران جبهه شعارهای جذاب و هیجان‌آور می‌دادند و از این می‌گفتند که در سراسر افغانستان علیه طالبان در آینده نزدیک قیام صورت می‌گیرد و مردم را با این حرف‌ها امید کاذب می‌دادند. وقتی روز عمل فرا رسید، مردم متوجه شدند همه آنانی که حرف‌های جذاب می‌زدند، به ناگهان ناپدید شده‌اند.

نکته چهارم: وقتی حوادث را کنار هم بچینیم، بعضی نکات به دست می‌آید. گمان می‌رود که بعضی از  افراد مطرح جبهه مقاومت، احتمال جنگ را اندک می‌دانستند و به همین دلیل، به جای این‌که برای روزهای جنگ از خود مایه بگذارند، برای روزهای پس از جنگ برای خود اندوخته تدارک می‌دیدند که با سرعت حوادث همه چیز به هم خورد و این اندوخته‌ها نصیب طالبان شد. یکی از این‌ها، در خانه‌ای مجلل و ویلایی که در بالای یک تپه ساخته است، در تانکرهای بزرگ ذخیره آب، سلاح‌های پیشرفته امریکایی و آرد و برنج ذخیره کرده بود. او در شرایطی این کار را کرده بود که بسیاری از افرادی که قرار بود بجنگند، سلاحی برای جنگیدن نداشتند. اکمالات لوجستیک سربازان طالب برای چندین ماه از آرد و برنج این خانه بود. علاوه بر آن، جنگ‌جویان طالب، قسمت‌های زیادی از این ذخایر را در بازار به فروش رساندند و پولش را به جیب زدند. در موردی دیگر، پس از شکست جبهه، گزارش‌هایی در مورد پیدا شدن میلیون‌ها دالر پول نقد از خانه امرالله صالح به نشر رسید.

نکته پنجم: پس از سقوط پنجشیر، عناصری نقاب‌پوش یا بی‌نقاب در شبکه‌های اجتماعی با حرارت و به‌طور خسته‌گی‌ناپذیر از معامله‌های افرادی در درون جبهه با طالبان گپ می‌زدند. از قوماندان گل‌حیدر بیشتر از همه نام برده می‌شود. سوال بنیادی این است که وقتی این‌ها معامله و سازش می‌کردند، صدها قوماندان و سرگروپ دیگر مشغول چه کاری بودند و رهبران اصلی جنگ در کجا بودند و چرا از این کار جلوگیری نکردند؟ صالح‌محمد ریگستانی، فرمانده عمومی جنگ بود. او که تقریباً ۲۵ سال پیش از صف محاربه خارج شده بود، از شناخت کافی در مورد مناسبات جدید بهره‌مند نبود و حوصله و توان سوق و اداره موثر را نداشت. او از اوایل ظهور طالبان در دهه ۹۰ حاشیه‌نشین شده بود و به کارهای نظامی نمی‌پرداخت و فقط بلد بود خاطره تعریف کند و از «آمر صاحب» بگوید. این پرسش پیدا می‌شود که او در این روزها کجا بود و چرا هیچ نقشی در جنگ نداشت؟ او به جز این‌که گپ بزند و بعداً در کوه‌ها ویدیو بگیرد و از آن برای ماه‌ها به خاطر قهرمان‌تراشی خود کار بگیرد، چه تدبیر دیگری در تنظیم امور جنگ سنجیده بود؟ هزاران تن از افراد پولیس و اردوی ملی که به پنجشیر پناه آورده بودند، چه شدند و چرا نقش واقعی و معنا‌مند در جنگ نداشتند؟ فکر می‌کنم عده‌ای برای این‌که تقصیر را بر گردن دیگران بیندازند و افکار عامه را از غور در قضیه اصلی منحرف کنند، به چپ و راست شلیک می‌کنند. گل‌حیدر قوماندان عمومی جنگ نبود که بتواند جبهه را دو‌دسته تقدیم طالب کند. از آن گذشته، اگر قوماندان گل‌حیدر با طالبان رابطه برقرار کرد و دست به سازش زد و اجازه داد آن‌ها وارد دره شوند، نیروهای مقاومت در جبهه‌های جنگ در شتل، دربند، خاواک و پریان چرا پیش از این‌که نفرات گل‌حیدر عقب‌نشینی کنند، صحنه را ترک کردند؟ شاید واقعاً قوماندان گل‌حیدر دست به سازش زده و زمینه نفوذ طالب را فراهم آورده باشد، اگرچه تا کنون شواهد متقنی در این باب وجود ندارد، با وجود این، سوال این است که سازش در کدام مواقع صورت می‌گیرد؟ این کار در زمان‌هایی انجام می‌شود که نیروهای خودی در حالت ضعف و درمانده‌گی قرار داشته باشند و شماری فکر کنند با سازش می‌توانند حیات و آینده خود را نجات دهند.

نکته ششم: مذاکراتی که در چاریکار میان چند تن از افراد مقاومت و هیات طالبان به سرکرده‌گی امیرخان متقی صورت گرفت، چرا به سرانجام نرسید و چه کسانی نتوانستند از آن به نفع مردم استفاده کنند؟ در این‌که طالبان گروهی انحصار‌طلب، ستم‌پیشه و زور‌گو است، تردیدی نیست؛ اما چه لزومی داشت که در آن روزهایی که گردن مردم عادی در پنجشیر در دم تیغ جلاد قرار داشتند، خیزهای بی‌جا زده شود و مذاکرات به شیوه صفر و صدی پیش برود؟ آیا امکان نداشت برای مصون ماندن مردم از گزند طالب، توافقی سرهم‌بندی می‌شد که کمترین حاصل آن، آسیب دیدن کمتر مردم مستضعفی بود که هلیکوپتر و وسیله نداشتند تا از معرکه فرار کنند؟ شاید در این صورت اشخاصی به قهرمان تبدیل نمی‌شدند و از آن‌ها چهره‌های شکست‌ناپذیر و مقاوم به نمایش گذاشته نمی‌شد؛ اما مردم تا حدودی از گزندها کمتر آسیب می‌دیدند. مردم عادی و بی‌چیز هم انسان هستند و باید در مورد سرنوشت آن‌ها اندیشیده می‌شد. چرا فرزانه‌ای پیدا نشد تا به سرنوشت مردمی بیندیشد که قرار بود پس از تسلط طالبان بر پنجشیر، زیر سم سواران فاتحان، «زده و زخمی» شوند و دم برنیاورند؟ به قول یکی از افرادی که در پنجشیر زنده‌گی می‌کند و من با وی گفت‌وگو کرده‌ام، «خدا روز آورده و مردم می‌کَشند.» یک سال است که چنین حالتی در آن جغرافیا برقرار است. آنانی که راه فرار را در پیش گرفتند و رفتند، از حال و روز مردم معمولی خبر دارند یا این‌که این مردم به چشم آن‌ها مورچه‌گان‌اند؟

نکته هفتم: با وجود آن‌که رهبری جبهه پنجشیر، حدود دو سال می‌شد که از قرارگاه‌سازی گپ می‌زد و تظاهر می‌کرد که برای مرحله‌ای جدید آماده می‌شود، در آستانه سقوط پنجشیر دیده شد که در این مدت کار اساسی و جدی صورت نگرفته بود. در روزهای نزدیک به سقوط پنجشیر، احمد مسعود در واشنگتن‌پست مقاله‌ای به نشر رساند. در آن مقاله، سخنانی زده شده بود که ممکن بود مورد پسند همسایه‌گان افغانستان نباشد. از امریکا خواسته شده بود که به مقاومت کمک کند. همچنین ادعا شده بود که قسمت عمده مردم در افغانستان به ارزش‌های غربی علاقه‌مندند. همچنین به گزاف این ادعا به میان آمده بود که نیروهای پولیس و ارتش در پنجشیر علیه طالب می‌جنگند. این پیام‌ها گذشته از این‌که در پایتخت‌های غربی گوش شنوایی نداشت، زمینه را برای مخالفان جبهه مهیا کرد که مدعی شوند مقاومت ترویج‌کننده ارزش‌های غربی است. از آن گذشته، این پیام‌ها، در بین هواداران مقاومت امید کاذب خلق کرد، ولی این امید دیری نپایید. با شروع جنگ در پنجشیر، همه چیز آب شد و به زمین رفت و از آن هزاران نیروی ارتش و پولیس که قرار بود با طالب بجنگند، اثری باقی نماند. مقاومت‌هایی که در روزهای هجوم لشکر طالبان به پنجشیر صورت گرفت، بیشتر محصول ابتکارهای شخصی افراد بود و جبهه نقش بنیادی در آن مقاومت‌ها نداشت. انتشار مقاله احمد مسعود در واشنگتن‌پست در آن روزهای حساس و دلهره‌آور، با آن محتوای جنجالی، حکایت‌گر سر‌درگمی و دست‌پاچه‌گی رهبری جبهه بود. رهبری جبهه برای روزهای پر‌تب‌و‌تاب آماده نبود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *