ملک ستیز
سلام تالب خان!
امروز برعکس روز های دیگر آمده‌ام تا از تو تشکری کنم. ببین قرون اوسطی که زمان دهشت و وحشت در اروپا نامیده می‌شود، اروپای امروز را به بار آورد. به نظرم هر اروپایی باید مدیون این هزار سال باشد.
اروپایی‌ها با تجربه‌یی که از این دوران سیاه حاصل کردند، سرزمین تمدن امروزی را ساختند. ولی قربانی دادند و ملیون‌ها انسان را به پای جهالت سپردند.
حالا تو آمده‌ای تا ما بیدار شویم و در پی فکر تازه شویم. می‌دانم ما هنوز این فکر تازه را درنیافته‌ایم اما آن‌روز رسیدنی‌ست و فقط توهستی که سبب این فکر تازه خواهی شد. تو چنان وضعیتی را به بار آوردی که آن فکرِ جایگزینِ تو اجتناب‌ناپذیر می‌شود و بلاخره سر می‌رسد. تو با هر شلاقی بر سر یک زن می‌کوبی، تیغی را به ریشه خود می‌زنی. تو با بستن هر دروازه مکتب، انقلاب آموزش را در جامعه سبب خواهی شد. تو با تیرباران هر جوان، در واقع به مغز پوسیده‌ات شلیک می‌کنی و تو با هر نگاه خشم‌گینت، پس‌منظرت را به آتش می‌کشی. تو با هر انتحار، میلیون بار انزجار می‌آفرینی. تو هر باری‌که فکر منحوست را بر ما تحمیل می‌کنی، ریشه های ایدیولوژیک فرسوده‌ات را می‌خشکانی و به نابودی نزدیک می‌شوی. تو خون جوانان ما را می‌ریزانی، اما در واقع تابوت اندیشه های جزم‌گرایانه‌ات را به زمین میخ‌کوب می‌کنی.
حالا تو بگو چرا نباید مشکور تو نباشم. این سرزمین باید این روزها را تجربه کند تا به بلاغت برسد.
حالا تو این وسیله لابراتوار جنگ و استخبارات هستی که این پخته‌گی را فراهم می‌کنی. تو فکر می‌کنی برنده هستی. اما این تصور ابلهانه‌ی تُست. همان‌هایی که ترا ساختند، نابودت خواهند کرد. تو فقط ابزاری برای این تجربه‌ی تلخ تاریخی هستی. دیرتر یا زودتر این تجربه‌ی تلخ به نتایج شیرین می‌رسد. آن‌گاه از تو فقط یک چیز باقی می‌ماند. نفرین و همین!

دکتور ملک ستیز، پژوهشگر ارشد علوم سیاسی، حقوق بین‌الملل و روابط جهانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *