عبدالناصر نورزاد
طالبان در یکسال گذشته، متواتر حضور داعش در افغانستان را انکار کردهاند. حدس و گمان هایی در مورد اینکه آیا داعش در افغانستان وجود دارد یاخیر زیاد وجود دارد. اما اصل قضیه چه است و چرا داعش دارد به یک مسئله جدی و سرخط خبر ها مبدل می شود؟ آیا واقعا داعش در افغانستان وجود دارد دارد و یا اینکه طالبان، در تلاش اند تا پروژه داعش را اجندا قرار داده و جلب حمایت کشور های همسایه را نمایند؟ در ضمن، آنچه واضح است این است که اکثریت افراد طالبان تحت عنوان داعش، دسته جات جنگی را تشکیل داده و مهره های جدیدی از بازی در شمال افغانستان حساب می شوند.
این موضوع چند احتمال را با خود دارد:
اول: یا اینکه واقعا نصفی از جنبش طالبان، تغییر مسیر داده و از این پس زیر پرچم داعش فعالیت خواهند کرد تا شمال افغانستان را به مرکز تروریستی جنگجویان و جدایی طلبان خارجی مبدل سازند و خطرات جدی را متوجه امنیت ملی کشور های آسیای مرکزی، روسیه و به صورت مشخص چین نمایند و از این کمک های هنگفت مالی را نصیب شوند؛
دوم: یا اینکه هدف فعال ساختن هسته های تروریستی ایغوری در شمال افغانستان است تا باهدف قرار گرفتن از کنترول طالبان بیرون شده و بیشتر خشن تر عمل کنند و مناطقی از شمال را تحت کنترول مستقیم خود بیاورند و به این ترتیب اعتماد به میان آمده میان طالبان و این گروه ها را از بین ببرند و منجر به پدید آیی یک جنبش تازه ای تروریستی در افغانستان شوند؛
سوم: یا واقعا داعش را متشکل از سایر گروه های تند رو تروریستی مانند جنبش اسلامی ترکستان شرقی، جنبش اسلامی ازبکستان، انصارالله تاجکستان، چیچینی ها، عرب و پاکستانی ها، آماده ساخته اند، شرایط برای نا امن سازی بیشتر آسیای میانه، چین و منطقه باشد و بعدا به یک پروژه بزرگ تروریستی مبدل شود.
این میرساند که خطر پروژه داعش در واقع نشان دهنده اختلاف میان گروه طالبان است و یک بخش کلان از افراد طالبان، حال زیر پرچم داعش، برای اهدافی خاصی دست به جنگ می زنند، کاملا واضح است و در کندز و شماری از ولایتهای شمال شرقی کشور با توجه بهحضور جنگجویان خارجی و نارضایتی درون قومی طالبان رو به افزایش است.
گروههای تروریستی در افغانستان با هدفهای متفاوت، ولی با روش مشابه، در بیشتر موارد با طالبان پیش از این همکاریهای داشتهاند، اما این اتحادهایشان مقطعی و چالشبرانگیز بوده است. قرار قرائن موجود، عملکرد طالبان در برابر گروه های تندرو تروریستی مانند جنبش اسلامی ترکستان شرقی، جنبش اسلامی ازبکستان، انصارالله تاجکستان، چیچینی ها، عرب و پاکستانی ها، بسیار ضعیف و عاری از علاقه بوده و این خود سطح بی اعتمادی میان طالبان و کشور های مانند چین، آسیای میانه، روسیه و ایران را در منطقه کاهش داده و باعث می شود تا طالبان با گذشت زمان و قوت گیری این گروه های تروریستی و با توجه به عملکرد نا چیز شان، توان مبارزه با آنها را در شمال افغانستان از دست دهند و شمال افغانستان به یک پناهگاه امن، با نفوذ بیشتر و پایگاه قوی تروریستان بین المللی مانند گروه های تروریستی نظیر جنبش اسلامی ترکستان شرقی، جنبش اسلامی ازبکستان، انصارالله تاجکستان، چیچینی ها، عرب و پاکستانی ها شود و امنیت کل منطقه را تهدید کند.
چین باید عملکردطالبان را با دقت بررسی کرده و قصد آنها برای سرکوب گروه های تندرو مانند ایغور ها را، زیر شک و تردید ببرد. که این خودمنجر می شود تا چین از طالبان به نسبت عدم سرکوب گروههای تندرو اویغوری که در یک سال گذشته طالبان به رغم وعدههای مکرر، آن را عملی نکردهاند، مایوس شود و بدیل مناسب آن را برای مقابله با جنبش اسلامی ترکستان شرقی که فعلا در شمال و شمال شرق افغانستان، پایگاه های امنی دارند، جستجو کند. با کشته شدن ایمن الظواهری، رهبری القاعده، در حمله هواپیماهایی بیسرنشین امریکا در شهرکابل بر نگرانیهای چین، افزوده شده و احتمال ناامنی روبهرشد افغانستان را به واقعیتها نزدیک ساخته است.
گزارشهای متعددی وجود دارد که جنبش اسلامی ترکستان که اساسگذاران آن تندروان اویغوریاند، در بخشیهایی از ولایت بغلان پایگاه دارند و از نزیک با طالبان همکاری میکنند که این امر باید موجب نگرانی جدی باشد و با دقت دنبال شود. طالبان نه به اساس تعهدات خود عمل کرده اند و ایغور ها و سایر گروه های تروریستی را سرکوب کرده و از صفوف خویش بیرون کرده اند و نه هم اراده ی برای آن کار دارند. هدف طالبان صرفا کمایی کردن وقت است تا چین و سایر کشور های منطقه را فریب دهند تا ازیک طرف موجب جلب کمک های مالی آنها برای رژیم نیم جان خود شوند و از سوی دیگر، از حمایت این کشور های برای به رسمیت شناخته شدن رژیم شان استفاده نمایند.
حضور هواپیماهایی بیسرنشین در فضای شمال و شمال شرق کشور، گمانهزنی های زیادی را در خصوص افزایش خطرات ناشی از گروه های تروریستی مانند داعش و ایغور ها، ازبک ها، تاجک ها، چیچینی ها و عربها قوت میبخشد، اما این احتمالات هرچه باشد، شمال افغانستان را آبستن یک تحول میسازد. ممکن این تحول بدتر از فروپاشی نظام پیشین به دست طالبان باشد و افغانستان تحت کنترول طالبان را به جزایر کوچک و بزرگ تروریستان بین المللی مبدل سازد.
چه باید کرد؟
اول: از طالبان باید ضمانت های عملی مبنی بر مبارزه و پیکار برضد گروه های تروریستی بخصوص ایغور ها و سایر گروه های تندرو و تروریستی گرفته شود. تنها با اعلام مبارزه از سوی طالبان برضد گروه های تروریستی نمی توان خطرات روند رو به رشد این گروه را کاهش داد که این کار ممکن نخواهد بود؛
دوم: راه حل موثر تر، هدف قرار دادن هسته های اصلی آنها بااتکا به منابع اطلاعاتی انسانی است که میتواند با ایجاد ارتباط با فرماندهان محلی طالبان انجام شود. اگر موافقت آنها منبی بر همکاری برای هدف قرار دادن هسته های ایغور ها مخصوصا در ولایت های بدخشان، بغلان و کندز گرفته شود، میتوان با هزینه های کمتر مالی، هسته های آنها را نابود کرد تا اینکه منتظر ماند تا طالبان، اقدامی اگر در برابر آنها بکنند که دور از امکان است؛
سوم: برای طالبان بسیار مشکل است تا بتوانند این گروه های تروریستی خارجی را که در بیست سال گذشته شریک جنگی شان بوده اند را سرکوب کرده و تضمینی برای عدم موجودیت خطر از جانب آن ها بدهند. بنا، حساب کردن روی طالبان برای همکاری در این خصوص، اشتباه بزرگ است و ممکن در آینده های نزدیک این مسئله به صورت واقعی بخصوص با ظهور داعش و سایر گروه های تروریستی در شمال، ثابت شود؛
چهارم: طالبان از لحاظ عملکرد و ایدیولوژی، مشترکات زیادی با گروه های تروریستی خارجی دارند و اگر بخواهند با این گروه ها تصفیه حساب کرده و آنها را سرکوب کنند، با خطر قیام از درون جنبش خود مواجه خواهد شد. این کار نه تنها مشکل را حل نمی کند بل باعث حاد ترشدن آنها نیز می گردد. بنا انتظار از طالبان و امید برای عملکرد مثبت و قاطع شان در برابر تروریستان خارجی، خلاف عقلانیت است و یک اشتباه بزرگ خواهد بود. اگر چنین شود، زمان از دست رفته و شمال افغانستان به یک خطر جدی برای کشور های پیرامونی مبدل خواهد شد.