عبدالصابر نورزاد

صف آرایی طالبان در اسکان قدرت سیاسی، سئوال های زیادی را در خصوص ماهیت این گروه خلق کرده است. یک حرکت به شدت تندرو، فاقد یک ایدیولوژی سیاسی و مذهبی به گونه ای که بتواند، ارمان ها و ایده آل هایش را به صورت مدون و مکتوب ارائه دهد، چگونه قادر شده است تا بیش از بیست و پنج سال دوام بیاورد؟ دو بار موفق به کسب قدرت سیاسی از طریق زور شود؟ جایگاه سیاسی پیدا کند؟ و به عنوان یک الترناتیف پس از حضور امریکا در منطقه مطرح شود؟ از آن همه مهم تر این که چگونه این حرکت رادیکال، توانسته ذهنیت تغییر در ماهیت خود را در اذهان جهانیان بوجود بیاورد؟ آیا این حرکت به شدت افراطی و جنگ طلب که جز انتحار و انفجار تاریخ چه ی نداشته، تنها توانسته بواسطه چند حرکت نمادین و نمایشی، فکر عمومی را به مدت رسانه های اجتماعی، تغییر دهد و تفکری را بدست دهد، گویا آینکه این گروه تغییر کرده است؟ چند ملای به شدت فاقد علم دین و سیاست، توانایی چنین کاری را ندارد و امکان ندارد، ذهنیت به شدت تنگ نظرانه و خرافاتی آنها، این تعامل را بپذیرد و به آن دست چوب و حربه ای جهت ایجاد حسن نیت، در ذهن عمومی بوجود بیاورد.

تسلط مجدد طالبان این سؤال را در اذهان عمومی مطرح نموده است که طالبان امروز با طالبان دیروز از منظر اندیشه دینی و رفتار سیاسی چه تفاوتی دارند؟ آیا ته مانده های مکتب دیوبند به شدت رادیکالیزه شده، تغییر ماهیتی یافته و نسل جدید طالبان، انحراف از آن را جهت ایجاد تغییر در ماهیت فکری و عملی خود، پذیرفته است؟  به باور من، برداشت فکری و نگاه راهبردی‌ طالبان، همان نگاه قشری و متحجرانه‌ است. با توجه به ماهیت ساختاری و عملکردی این گروه، چگونه ممکن است این گروه تغییر کرده باشد و به یک جریان سیاسی سالم، توام با اندیشه های تعامل و همزیستی مسالمت آمیز با دنیای متمدن امروزی، در آمیزد و تغییر در ماهیت خود را نشان دهد؟ زیرا این گروه با یک ترکیب، هفتاد فیصدی رادیکال ها در صفوف جنگجویان، پنج فیصد ایدیولوگ ها در صف رهبری و فیصدی بیست و پنج فیصدی از سران حلقه های فرماندهان این گروه که در قاچاق مواد مخدر، اسلحه و کار های غیر قانونی دست دارند، نمی تواند تا این حد سریع به تغییر ماهیت بپردازد و عملکرد متفاوت از خود نشان دهد.  این گروه تندرو باتوجه‌به فهم و برداشتی که از مفاهیم دینی دارند و بر اساس اصول و مبانی مکتب دیوبندی رفتارمی کنند که این اصول و مبانی فکری توسط دارالعلوم حقانی آموزش‌داده‌شده است. دارالعلوم حقانیه، مهد تربیت رهبران طالبان از ابتدای شکل گیری حرکت آنها در اواسط دهه هفتار خورشیدی بوده است. این مدرسه با تفکر تندروانه و ایجاد هسته های تروریستی از جوانان جذب شده، با توسل به ترفند های استخباراتی و بهشت موعود توانسته، ذهنیت یک جمع کلان را در خصوص فعالیت این گروه به گونه ی مثبت به وجود بیاورد و جوانان زیادی را در قالب این حرکت جذب کند. تغییر در ماهیت طالبان، انتظار از مهتاب است تا همانند خورشید، نور بتاباند و ضرورتی به طلوع افتاب نباشد. در این صورت توقعی تحول در مبانی فکری طالبان یک نگاه خوش‌باورانه‌ای است که ناشی از عدم درک درست از اصول و مبانی فکری طالبان و فرهنگ متاثر از اندیشه های پشتون والی می‌گردد؛ زیرا طالبان از منظر اصول و مبانی فکری متحول نشده است و مانند دهه 1370 شمسی، بر اصول و مبانی اسلامی مطابق قرائت دیوبندی‌ها تأکید می‌ورزند. در این برهه زمانی، ظهور این گروه مصادف بود با سقوط آخرین دولت و نظام سیاسی متداول و آغاز جنگ های داخلی میان گروه های مجاهدین که تلاش می کردند برای کسب قدرت از حربه ی  جنگ کار بگیرند. این گروه با ایجاد موانع و ایجاد مقررات سخت گیرانه در قالب راهکار به اصطلاح “شریعت اسلامی”، تا حد افراط در زندگی خصوصی مردم، دخیل شده بودند و عملا به یک دولت تمامیت خواه را از طیف راست افراطی که در جهان نظیر نداشت، به پایه استقرار نشانده بودند. ظاهرا، طالبان امروز با دیروز تفاوتی ندارند و تنها عملکرد سیاسی آن ها، با چند حرکت نمادین، نمی تواند مصداق، تغییر در رفتار این گروه باشد و بتواند از آن یک حرکت سیاسی قابل قبول برای مردم افغانستان و جهان، مساعد سازد.  البته به لحاظ رفتار سیاسی مجموعه قطرنشین یا مجموعه‌ای که متصدی امور دیپلماسی و رفتار سیاسی هستند و تحت رهبری ملا برادر، ملا امیر خان متقی و ملا خیرالله خیرخواه فعالیت دارند، باتوجه‌به ضرورت‌ها و چالش‌های حکمرانی که با آن مواجه هستند، ملایم‌تر رفتار می‌کنند. این ملایمت در رفتار، بیشتر متاثر از تجارب تلخ این نسل از طالبان استند که یک بار نتیجه سخت گیری و تندروی در عملکرد سیاسی را در دهه هفتار خورشیده چشیده اند. الی بقیه گروه طالبان، با رفتار خشک و به ظاهر ایدیولوژیک، تلاش می کنند به جهان، چهره مستقل طالبان را به عنوان یگانه مسلمان این سرزمین نشان دهد و خروج امریکا از این کشور را نتیجه مبارزه خود نشان دهد. ازاین‌رو، دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و حقوق اقلیت‌های دینی و مذهبی در مبانی فکری طالبان جایگاه چندانی ندارد. تفاهم و توافق با این جریان بر سر ارزش‌های مدرن ناممکن و یا بسیار دشوار است؛ زیرا اسلام طالبانی‌‌، اسلامی است که در مقابل هرگونه فهمی از اسلام‌‌‌‌، تساهل ندارد و با آزادی بیان، حقوق بشر، حقوق زنان و دموکراسی مخالفت می‌ورزد‌‌‌‌‌‌. اسلام طالبان، در واقع قرائت نا مکمل و فاقد اعتباری است که در هیچ کشور اسلامی و نظام سیاسی آن، مصداقی ندارد. این کار، گروه طالبان و رژیم آنها را به شدت در جهان اسلام منزوی ساخته و از اعتبار آن ها نزد علما و حلقات سیاسی مذهبی و میانه رو در جهان کاسته است. اعتبار از دست رفته طالبان، مبیین این حقیقت است که این گروه برخلاف انتظار، حتی از جانب گروه سیاسی میانه رو اسلامی در دنیای اسلام به رسمیت شناخته نشده و مورد انتقاد شدید آنها قرار گرفته است. این کار نتیجه عدم تغییر در ماهیت این گروه بوده و نشان می دهد که هیچ تغییری در ماهیت این گروه بوجود نیامده و آنچه ظاهرا به آن اذعان می شود، نتیجه تلاش های یک جنگ نرم از جانب حامیان انها و حلقات استخباراتی ای بوده که تلاش می کردند برای این گروه متحجر مشروعیت گدایی کنند و آن را به عنوان یک حقیقت قابل قبول از لحاظ سیاسی، نشان دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *