امین کاوه

طالبان، از نخستین روزهای سلطه‌‌‌شان بر افغانستان تاکنون، از تامین امنیت کامل و ختم جنگ سخن زده‌اند. در تمام نشست‌ها و گفت‌وگوهای داخلی و خارجی، از آن با فخر یاد کرده‌اند. در حالی ‌که تنها در چهار روز هفته جاری، بیش از ۲۰۰ تن در دو شهر و در دو مکانی که زیر تدابیر شدید امنیتی و استخباراتی این گروه قرار داشت، کشته و زخمی شده‌اند. این گروه که تا یک‌ سال قبل از آموزشگاه تا زایشگاه را مورد حمله قرار می‌داد‌، امروز در مقابل نسل جدیدتر تروریسم از خود قرار گرفته‌ است؛ نسلی که آراسته با تفکر عصر حجری و مسلح با اسلحه مدرن هستند. این نسل شیرازه‌ آمیخته با جهل و کشتار طالبان و داعشیان را با خود دارند، خون‌آشام‌تر، واپس‌گراتر و متحجرتر از نسل پیشین ترویسم هستند که تشنه‌ خون، گرسنه غارت، عاشق برده‌گی گرفتن جنسی و مجنون تجاوز و تعرض به حریم خصوصی و زنده‌گی جمعی‌اند. توسل به خشونت برای دست‌یابی به اهداف ایدیولوژیک، ویژه‌گی بارز و مشترک تمام نسل‌های تروریسم است، اما ویرانگری بیشتر، غارت ‌فزون‌تر و رعب‌ و وحشت‌ گسترده‌تر، از کارشیوه‌های نسل جدید تروریسم است که سنت مشترک همه نسل‌های‌شان نیز به ‌حساب می‌رود، اما با اقدامات خشونت‌آمیز طالبان در سال ۲۰۰۱‌، این گروه را به‌عنوان نسل دوم تروریسم وارد ادبیات سیاسی جهان ساخت. توسل به خشونت بی‌حدومرز، از میان‌ بردن مرز میان نظامیان و شهروندان عادی، گسترش جغرافیای خشونت و توحش، از مولفه‌های نسل دوم تروریسم از نوع طالبانی است؛ ولی آن‌چه نسل جدید تروریسم را جدی‌تر و متبارزتر از پیشینیان‌ می‌سازد، استفاده حداکثری از ظرفیت‌های ارتباطات و قدرت رسانه‌ها با تفکر بدوی در تعمیم خشونت‌ورزی است.

حمله بر سفارت روسیه که زیر تدابیر شدید امنیتی و استخباراتی این کشور و طالبان قرار دارد، نشان می‌دهد که بستر حمله‌های تروریستی و هراس‌افگنی، پهن‌تر از گذشته خواهد شد؛ زیرا با حاکمیت طالبان، زمینه افزایش خشونت و بنیادگرایی برای نسل جدید تروریسم که توانایی وسیعی در سربازگیری و استفاده از قدرت رسانه‌ها دارند، بهتر از گذشته فراهم شده است. این نسل از تروریسم در فضایی زنده‌گی می‌کنند که می‌توانند از حالت مخفی سر به در کنند و با سرعت و دقت در اجرای عملیات تروریستی، بیشتر از اسلاف‌شان دامنه‌ خشونت و کشتارهای گروهی را بگسترانند. حمله بر مواضع غیر‌نظامیان و کشتار کتله‌‌ای، بخشی از ماهیت اصلی تروریسم است؛ اما نسل جدید تروریسم با چابکی، سازمان‌یافته‌گی و بهره‌برداری گسترده از تکنولوژی، از افراد بی‌گناه در تامین باورهای ایدیولوژیک و مقاصد سیاسی خویش استفاده می‌کنند، آن‌سان که در حمله روز دوشنبه و جمعه نشان‌ دادند که در هر دو حمله غیرنظامیان را کشتند. افغانستان با سلطه‌ طالبان، شاهد اقدام‌های جنایت‌کارانه‌تر و سازمان‌یافته‌تر کشتارهای گروهی، هراس‌افگنی و قتل غیر‌نظامیان و تخریب تاسیسات عامه خواهد بود؛ چون تروریسم با توسل به ابزار روانی و مادی جنگ در سطح گسترده به دنبال دست‌یابی به قدرت در جایی است که در آن‌جا خلای قدرت و مشروعیت وجود داشته باشد. از آن‌جایی که طالبان فاقد مشروعیت ملی و بین‌المللی‌اند، در قلمرو حاکمیت آنان قانون وضعی و‌جود ندارد. تمام خواست‌ها و مطالبات مردم سرکوب‌ می‌شود و حق اعتراض و نظر از شهروندان سلب شده است. این گروه در هر جایی که دلش شد و به کرامت انسانی تعرض می‌کند، به تحقیر و توهین نمادهای مردمی و لگدمال کردن آرامگاه‌های شخصیت‌های گروه‌های خاص قومی ادامه می‌دهد. زنان را به‌عنوان نیمی از پیکر جامعه، عملاً از زنده‌گی جمعی حذف کرده‌اند. فعالیت‌های سیاسی را ممنوع اعلام و حتا به‌مثابه دشمنی با نظام طالبانی تلقی کرده‌اند. نهادهای استخباراتی و امنیتی، مسلکی، آموزش‌یافته و متخصص وجود ندارد. مدیریت نهادهای دولتی از سوی افراد غیر‌مسلکی و حتا بی‌سواد به پیش برده می‌شود و عرضه خدمات به صفر تقرب کرده است. فقر و گرسنه‌گی بیداد می‌کند و تضادها و شکاف‌های قومی عمیق‌تر شده است که این عوامل نسبت به هر زمان دیگری زمینه و بستر را برای موج تازه‌ هراس‌افگنی و بنیادگرایی فراهم می‌سازد.

وقتی مردم یا افراد خود را در بی‌پناهی و جنگل از وحشت و تحقیر می‌بینند، برای انتقام‌گیری به گروه‌های خشن‌تر و بنیادگراتر از گروه سرکوب‌گر حاکم رو می‌آورند؛ زیرا محل ظهور و حضور تروریسم جدید، جغرافیای سیاسی است که در آن‌جا حاکمیت به مفهوم مدرن آن وجود ندارد. نسل جدید تروریسم در سرزمین‌هایی ظهور و پرورش می‌یابد که در آن‌جا بحران هویت و مشروعیت، فقر، فساد، توسعه‌نیافته‌گی و بحران اقتصادی و سیاسی و‌جود داشته باشد. چنین زمینه‌ و فرصتی، در افغانستان برای پرورش نسل جدید تروریسم بیشتر از هر وقت دیگر با سلطه طالبان مساعد شده است.

از سوی دیگر طالبان عملاً به طالبان پیر و طالبان جوان و طالبان بنیادگرا و طالبان بنیادگراتر تقسیم شده‌اند. پیران و میان‌سالان آنان در سودای سود و زیان مادی و سیاسی و قومی خویش‌اند و از دین و باورهای مذهبی به‌عنوان ابزار تعمیم سیاست‌های سودجویانه خویش استفاده می‌کنند، اما طالبان جوان ـ طالبانی که تشنه‌ حور و شراب بهشتی‌اند ـ از بستر فقر و بی‌سوادی برخاسته‌اند و جام شراب بهشتی و دسترسی به انارپستان‌های فردوس برین را در خون خلق و انتحارگری می‌جویند. بنابراین، برای رسیدن به این امر، با توسل به زور، خشونت، قتل و جنایت هیچ مرز و محدودیتی را به رسمیت نمی‌شناسند. حتا هم‌نوعان فکری از جنس خودشان را که در شیوه و راه رسیدن به بهشت موعود اندکی تفاوت سیاسی دارند، می‌کشند. افزایش قتل‌ علمای سلفی را می‌توان بخشی از این تنگ‌نظری ایدیولوژیک نسل جدید تروریسم فهمید که بخشی از سلفی‌ها و افراط‌گراهای اسلامی را به دایره خودی‌ها راه نمی‌دهند.

طالبان اگر می‌خواهند از یک گروه جنگی به یک گروه سیاسی در تاریخ شناخته شوند، دست از سرکوب و خشونت بر‌دارند، درهای گفت‌وگو را بگشایند و به آرای مردم مراجعه کنند. مشروعیت و مقبولیت در عصر مدرن، جز از طریق رای و انتخابات میسر نیست. هر راهی جز این، کوبیدن بر دهل افراط‌گرایی و بنیادگرایی است که فضا را بیش از این برای شعله‌ور کردن آتش کور خشونت و انسان‌کشی مساعد می‌سازد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *