عبدالناصر نورزاد
در بیشتر از یک سال از حضور طالبان در قدرت سیاسی که نتیجه ی یک سازش و پروتوکول از قبل تنظیم شده بود، هنوز هم تعریف ها و تفسیر های بسیار متفاوت از هیولای طالبانی، نزد مردم وجود دارد. طالب هر چه ظلم می کند و می کشد، طالب واقعی و اصلی نمایان می شود و تغییری را نشان نمی دهد. این برداشت از واقعیت، دو تصور عمده را به وجود آورده است:
یک تعداد کثیری از مردم افغانستان، مخصوصا قشر تحصیل یافته، طالب و حامیان اش را جز شری برای افغانستان و آینده این جغرافیا نمی دانند. یک اقلیت زیر فیصد، طالب را فرشته نجات یک تفکر خاص قومی می دانند. درست می دانیم که این فیصدی ناچیز تلاش دارد، ذهنیت ها را طوری عیار سازد که طالب، یک روایت غالب و یک حقیقت غیر قابل انکار است و نماینده گی از مردم برداشت های سنتی افغانستان می کند. حتی در زمان جمهوریت افراد به اصطلاح روش فکر این فیصدی ناچیز، تلاش می کردند و لابی گری خاصی داشتند تا یک روایت جدید، از طالبان بسازند؛ که این روایت به ظاهر بازگو کننده ای یک تحول عمیق در طرز فکر طالبانی باشد. اما حقیقت چیزی دیگری بود. حتی خود حامیان طالبان نمی دانستند، طالبان مادامی که تغییر کنند، دیگر طالب نیست و تنها مشخصه ی این گروه تمامیت خواه، همین هویت طالبانی شان است. من تعداد زیادی را می شناختم که با وجود داشتن مدرک بلند دانشگاهی، زندگی شهری، سابقه کار در احزاب و جریان های مترقی، طالب را بهترین گزینه برای افغانستان فکر می کردند. اما آنها غافل از این بودند که درک طالبانی از مسایل افغانستان متفاوت، ناقص و ایدهآلهایشان با خواست اکثر مردم در تناقض است. این در واقع عدم شناخت و خامی این گروهی از حامیان سرپا قرص طالب بود که تلاش های شان امروز ناکام مانده و راهی جز ندامت ندارند. تغییر در طالب زمانی مساعد است که طالب، طالب نباشد و موجود جدیدی از درون آن بیرون آید. به فرض مثال اگر چنین شود، ماهیت طالب هیچ می شود و تاثیری در صحنه نخواهد داشت. هیچ کس از آن حساب نمی برد و به یک موجود بی ارزش مبدل خواهد گشت.
در سوی دیگر، یک جمعی کثیری از مردم، معتقد بودند که طالب، تغییر نمی کند و عملکرد خشن و دور از تمدن طالب را مصداق این مدعا می دانستند. به زعم این جمع، طالبان حتی در بیست سال گذشته، یک بار برای مصالح علیای افغانستان، آرامش مردم و حرکت به سوی تغییر مثبت، پیامی مثبتی ندادند و هر درخواست مبنی بر حرکت به سوی صلح و آرامش را به دستور دیگران، رد کردند و پاسخ منفی دادند. در این میان، بحث اصلی این بود که اگر طالب تغییر نکرده پس راه حل چیست و چگونه می توان در برابر آن ایستاد؟ آیا بدون مبارزه مسلحانه میتوان به حداقل خواستههای خود رسید و به تدریج طالبان را وادار به تمکین و تعامل کرد یا نه باید برای دور دیگر رویارویی مسلحانه با طالبان آمادهگی گرفت. این طرز تفکر بازهم موافقان و مخالفان خود را داشت. طیف موافقان تغییر در طالب را افسانه ی بیش نمی دانستند و یگانه راه را، مبارزه بر ضد آن می دانستند. امروز می بینیم که این فکر، درست بوده و منطقی داشته است. در حالیکه مخالفان تفکر مبارزه مسلحانه با طالبان، با خام خیالی و برداشت سطحی از طالب و دینامیک انکشاف اوضاع افغانستان، گفتگو را با طالب ترجیح می دادند، زیرا به زعم آنها، اکثریت مردم از جنگ خستهاند و گفتوگو را بر مبارزه مسلحانه ترجیح میدادند. چرا که جنگ سالها آزموده شده بود.
از سوی دیگر، طالب با روحیه گستاخانه تر و با جرات بیشتر هرروز به خشونت و قتل و کشتار مردم ادامه می داد و راه هرنوع مصالحه و گفتگو را می بست. طالب از ابتدای بازی، موجودی نهایت حساسی نسبت به تغییر بود و به خوبی درک می شد که تغییر در ماهیت طالبان، به مثابه تغییر در مسیر حرکت این گروه است و این تغییر، زمینه را برای نابودی آنها مساعد می سازد. از همین رو، تصوری که نسبت به تغییر طالبان خلق شده، کاذب بود و این کذب امروز به خوبی مشهود است. زیرا جریان های که سال ها داد می زدند که گروه طالبان احتمالاً در ۲۰ سال گذشته متوجه واقعیتهای جامعه و نیازهای عصر شده است و میداند که بدون تغییر نمی تواند جزی از واقعیت های سیاسی باشد و به موفقیت برسد. کسانی به فشار بینالمللی و توافق طالبان با خارجیها چشم دوخته بودند و تصور میکردند آن گروه برای جلب حمایت بینالمللی نرمش نشان خواهد داد. اکنون نیز تقلای بسیار برای کشاندن طالبان در مسیر گفتوگو و تعامل انجام میشود. آن ها غافل از این استند که نرمش در طالبان، به معنای انکار از واقعیت طالبانی شان است و این انکار در واقع، نقص اصلی برداشت و شناخت درست از طالبان بود. طالب یک وظیفه دارد تا با ایجاد رعب و وحشت فضا را طوری آماده کند تا افغانستان بعداز یک مدت زمان به طور متداوم، آماده آب بستن تغییرات کلیدی شود. نمونه های از دست داریم. بار اول ظهور این گروه در دهه نود و بار دوم سال گذشته. طالب فقط می تواند با خشونت این نقش را ایفا کند و هرگونه نرمش در عملکرد طالبانی، ابتدای ناکامی آن خواهد بود.
امروز می بینیم که طالب در کشتن، بستن، تجاوز به مال و جان مردم، هیچ تفاوتی با طالب بیست سال قبل ندارد. طالب، با وجود تغییر در نسل هایش، عین روایت وحشت را یدک می کشد و تلاش دارد بقای هویتی خود را در سایه آن حفظ کند. طالب، می توانست تغییر کند، اما طالب، نمی توانست این تغییر را هضم کند و در عین زمان، این کار باعث می شد تا پدیده ی شوم طالب، نیست و نابود شود و در ارزش های قوی مدنی و شهری ذوب گردد. بنا طالب تغییر یافته طالب نیست و اگر تغییری در آن دیده شود، به مثابۀ نابودی اش خواهد بود.