عبدالصابر نورزاد کارشناس ارشد مطالعات منطقه ای  

افغانستان از جمله معدود کشور های است که هیچ گاه نتوانسته به اساس توازن در رفتار خود با کشور های همسایه، ثبات داخلی خود را تامین کند. به این ترتیب، اکثریت تعاملات متضاد در ورای محیط افغانستان، امنیتی و استخباراتی بوده و تمام کشور های همسایه یا یک نیابتی ای در میدان دارند و یا هم به حد قابل ملاحظه در دستگاه دولت افغانستان، تاثیر گذار بوده اند. این بخش از این تحلیل با این ساده گی قابل توصیف نیست و در نفس خود، چالش های بسیاری را در خصوص تامین ثبات سیاسی و امنیتی افغانستان دارد. چالش های افغانستان عمدتا به اساس برخورد های سلیقه ای نظام های سیاسی مستقر در آن، رقم خورده و به معضل بزرگ در سطح منطقه مبدل شده است. این چالش ها، جنبه های بسیار بزرگ و قابل تحلیلی دارند که نیازمند تدقیق و واکاوی عمیق است. در کل می توان عدم تامین ثبات سیاسی در افغانستان را که ریشه در این تضاد منافع کشور های همسایه و منطقه دارد، در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی، به بحث گرفت. نیاز است تا برای وضاحت بیشتر موضوع، از سطح تحلیل داخلی که معلول عدم توجه به قدرت ملی است، شروع کرد. قدرت ملی در واقع مجموعه ای از عوامل به هم پیوسته و مرتبط است، که زنجیره ای از هماهنگی های فنی و سیاسی را برای تامین ثبات سیاسی، امنیتی و اقتصادی، تامین می کند. قدرت ملی از عناصر گوناگونی شکل گرفته است که این عناصر را می توان به اساس منشا و کاربرد آنها به دوگروه ملی و اجتماعی تقسیم کرد: عناصر ملی شامل جغرافیا، منابع، جمیعت می شوند، در حالیکه عناصر اجتماعی شامل عناصر اقتصادی، سیاسی، نظامی، روان شناسی و اطلاعاتی می شود. با مدنظرداشت این عناصر میتوان سنجش کرد که در کتگوری اول که شامل عناصر ملی می شوند، جغرافیا، منابع و جمیعت افغانستان، نشان گر پوتانسیل قابل ملاحظه است تا قدرت ملی در این کشور تمثیل شود، اما در کتگوری دوم که توان اقتصادی، سیاسی، نظامی و اطلاعاتی می باشد و شامل کتگوری اجتماعی می شود، این کشور نتوانسته، سرمایه گذاری قابل نیاز را بالای آن داشته باشد و از آن استفاده ی قابل ملاحظه نماید. به این اساس است که می توان گفت که  بخش مهمی از چالش افغانستان مربوط به تعارض منافع ملی کشور‌های همسایه افغانستان است که این کشور نتوانسته از عناصر اجتماعی قدرت ملی خود در جهت رفع این تضاد ها و پارادوکس ها بهره ببرد. در این نوشته قصد داریم تا با استفاده و تکیه بر شناسایی و سنجش عناصر قدرت ملی در افغانستان و تضاد موجود در سطح داخلی، راهی برای تحلیل سطوح منطقه ای و بین المللی باز کنیم. چون سطح داخلی سر آغاز و شروع راه، برای تحلیل سطح منطقه ای است. این که اکثر کشور های همسایه افغانستان مانند پاکستان، ایران، هندوستان، روسیه و چین، کشورهایی هستند که قدرت‌های منطقه‌ای و بعضاً جهانی به‌شمار می‌روند. ازیک‌سو، همگی در فرازوفرود تحولات سیاسی افغانستان دست دارند و از‌سوی‌دیگر، منافع و سیاست‌های متعارض و متضادی در افعانستان دارند که به ماهیت جغرافیایی، ساختاری و ایدئولوژیک این کشورها بر می‌گردد. ایران، پاکستان و هند منافع سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک متفاوتی با ابزارهای متفاوت و مشخصی دارند. منازعه افغانستان در سه سطح تحلیل بین‌المللی، منطقه‌ای و ملی منافع روسیه را تهدید می‌کند. جمهوری خلق چین با رشد اقتصادی جهانی‌اش بازارهای مصرفی دنیا را تصرف کرده و عمده‌ترین شریک برای سرمایه‌گذاری و استخراج معادن تازه کشف‌شده کشورهای فقیر و توسعه‌نیافته است، افزون براین، افراط‌گرایی اسلامی یکی دیگر از عواملی است که منافع ملی چین را تهدید می‌کند. برخی ازاین کشور‌ها، چالش‌هایی با همسایگان خود در بیرون از موضوع افغانستان نیز دارند که موجب می‌شود در بحران افغانستان آشکار و موجب خنثی‌سازی راهکارها و راه‌حل‌های مسئله و مشکل افغانستان شود. تألیف و تلطیف منافع متعارض کشورهای دخیل در بحران دیرپای افغانستان نیز کاری بس مشکل است. بنا می توان گفت که تازمانیکه تکیه بر عناصر اجتماعی و ملی قدرت در افغانستان نشود و بلاخره تازمانی‌که در افغانستان یک حکومت مقتدر و فراگیر با پشتوانه مشروعیت ملی و بین‌المللی، شکل نگیرد و منافع مشروع و دوسویه افغانستان و همسایگان تعریف و تأمین نشود، دخالت‌های آشکار و پنهان در امور داخلی افغانستان ادامه خواهد یافت؛ زیرا علل و عوامل ترس و طمع در همسایگان همچنان وجود دارد. زیرا کشور های منطقه، نه تنها منافع امنیتی و ملی خود را در سطح منطقه تعقیب می کنند، بل برای پیش گیری از هرنوع تحرک متضاد و خلاف منافع امنیتی خود، سرمایه گذاری های هنفگت انسانی و تخنیکی نیز نموده اند. این سرمایه گذاری ها، باعث شده تا راه حل سیاسی و مسالمت امیز در افغانستان، بیشتر مغلق شود و تعاملات امنیتی و استخباراتی، جایگزین تعاملات سیاسی و روند های معمول دیپلماتیک در جهت تامین صلح و ثبات در این کشور گردد. زیرا این کشور ها ترس از شکل‌گیری و تقویت گروه‌های خرابکار خارجی برای ایجاد ناامنی در کشورهای همسایه و تهدید منافع مشروع آنان و طمع به‌خاطر فضای آنارشیک و ضعف حکومت مرکزی در افغانستان  داشته اند. این مسئله باتوجه به جامعه چند قومی افغانستان، باعث آشفتگی و بی‌ثباتی بیش‌ازپیش این کشور خواهد شد. ترس اکثر کشور های منطقه و همسایه از موجودیت یک مرکز واقعی هدایت و سکان قدرت در افغانستان، مطرح شدن و خلق چالش های متعاقب، سیاسی، امنیتی، مرزی و ارضی و حتی هیدروپولتیک است که ممکن به نزاع دوام دار میان این کشور ها و افغانستان راه باز کند. عدم ثبات سیاسی و امنیتی در افغانستان نیز محصول سیاست های متضاد و حتی موجودیت پارادوکس هایی است که کشور های منطقه و همسایه افغانستان، از ترس موجودیت شکل گیری این چنین قدرت، به آن دست یازیده اند. نقش سطح تعامل موجود امنیتی پیرامون افغانستان و عواقب سرمایه گذاری های امنیتی در محیط افغانستان، اهرم اصلی، بی ثباتی سیاسی در این کشور است. تا زمانیکه این تعامل امنیتی به یک تعامل سیاسی رخ بدل نکند، امکان تامین ثبات در افغانستان منتفی خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *