نامهی من برای بسمالله خان پیش از مقرری آخرش
من جانبدار تقرر آقای بسم الله محمدی در وزارت دفاع نیستم
فرار شب هنگام آمریکا درست فصل شکست شرم بار اما جدید آن کشور پس از ویتنام و دهها جای دگر در جهان است.
سیر منفی تحولات سیاسی نظامی در کشور به گونه یی غافلگیر کننده است. اوضاع و احوال آشفتهی کشور مستوجب رسیدهگی عاجل و مقدم بر همه امور را دارد که سیاست ورزان و سیاست مداران مصروف آن ها نیستند.
جهشهای تقریبن قابل پیش بینی تحولات در سراسر کشور میرسانند که روند ادارهی مملکت در حال خروج از کنترول دولت است و ناکارگی ارکان رهبری ملکی و قوای مسلح را عریان تر می سازد.
هر چند پاکستان مانند ایران هر دو از تهاجم و زخم زدن بر پیکر رنجور کشور ما به مقاصد مختلف ارضی، اقتصادی، سیاسی و در این اواخر آب دریغ نمیکنند و رقابتهای منطقوی و جهانی شان را به خصوص که تحت فشار آمریکا قرار میگیرند بر کشور ما تحمیل می کنند، اما این بار ایران با چرخش نهچندان غیرقابل پیش بینی آرزوی گستردن بساط جنگ در همه کشور را دارد که پیش چشمان ما اتفاق میافتد.
حملات پیهم طالبان در چهار سوی کشور و بیشتر به شمال و واگذاری عمدی شهرستانها توسط غنی برای طالبان فصل تازهیی از عملی سازی سیاست آمریکا و انگلیس است تا به هر نوعی شده شمال را بزنگاه خود توسط غنی کرزی و طالبان مبدل سازند و آسیای میانه را بر ضد روسیه تحت رصد داشته باشند.
وارد شدن تلفات به نیروهای امنیتی و دفاعی کشور و مردم نشانگر و سقوط برق آسا و بدون مشکلِ شهرستانها توسط طالبان حاصل پلانهای زمان کرزی است که غنی آن را دَرَو میکند.
فراموش نکنیم که با استفاده از این اوضاع نابسامان زمان عملی شدن تهدیداتی است که روحانی رئیس جمهور ایران چندین ماه قبل در ارتباط به مهار آبهای افغانستان توسط دولت مطرح و استان فراه را آماج حملات طالبان ایرانی قرار داده بود، البته که پاکستان هرگز نمیتواتد از نظر دور باشد. زیرا در براندازی اقتصادی و سیاسی و نظامی و حتا اجتماعی کشور ما همه بیگانهها و همسایه هایی مثل ایران و پاکستان محور شرارت اند.
اما حملهی آنگاهِ طالبان ایرانی به فراه فقط یک بخش کوچکی از دلایل نا امنیها بود که بر جغرافیای فراه. ولی فراتر از آن جنگهای سراسر کشور را میتوان نتیجهی سوی مدیریت عقلی و عمدی دولت افغانستان دانست و بس. زیرا اینها فقط مصروف فروعات اند که قدرت شان را استمرار بخشند و تفرقه را بر ملت تحمیل کنند.
فاجعه ی ملی کشور را فرا گرفته و شیرازهها شکسته شده اند، و وزیر دفاع آن زمان، بیشرمانه بار بلند جنگ را در فراه جنگ مدیریت آب می دانست او توضیح نداد که جنگهای تمام شرق و غرب و شمال و جنوب و شهادت جوانان ما در میدان ورزشی کریکت ننگرهار مدیریت چی بوده است؟ کندز، کندهار، ارزگان، خوست و تمام کشور که در جنگ می سوزند، و نبود رفاه و خدمات اجتماعی و نبود توسعه و انکشاف متوازن و تقرریهای نا متوازن، به یغما بردن اقتصاد به صورت سیستماتیک توسط یک تبار و قوم خاص، عملی شدن طرح تئوری های توطئه علیه سایرین و برتری جویی های تباری و قومی در چی است؟
از جانبی هم فشار این روزهای ایران بر فراه توسط ایادی خریده شدهاش به نام طالب، هشداری است به آمریکا و هم پیمانانش که بدانند خروج از برجام یا تحریم ایران کنشهای منفی ایران را که هیچ گاهی هم به جانب افغانستان مثبت هم نبوده است، بر علیه آمریکا در پی دارد و چالشزا است.
با آن که آمریکا از آن فرصت به خوبی برای استقرار پایگاههای خود در حواشی مرزهای ایران سودجست ولی فشارهای این چنینی، گسست امنیت و فرصتهای زندگی را از مردم ما میگیرد و هر روز قافلهی مرگ جوانان رشید وطن را طویلتر می سازد.
فرار دزدانهی یک ابر قدرت جهانی از کشور نتیجه و تبعاتِ نابخردی سیاسیون و نظامیهای آمریکا و انگلیس و باور بیش از حدِ آنان به پاکستان و غرور، خاص اقتدار بود که توسط جنگ خاموش پوتین به سرافکندهگی فرار را بر قرار ترجیح داند.
ترور بیولوژیکی مارشال دوستم توسط آمریکا و انگلیس به همکاری مستقیم غنی و کرزی و عبدالله در یکی چنان ایامِ دشوار مستقر در شمال بخشی از ایجاد موانعی است در مبارزهی تنها مارشال وطن دوست و باغیرتی که همه عمر اما با صلابت و شکسته نفسی و مناعت چون کوهی در مقابل متجاوزین بود، نه احمدشاه مسعودی و نه مارشال فهیمی و نه دوستمی را داریم که در یک چنان حالات پوز طالب و طالب پروران را به خاک بمالند.
سُتردن بار غم ملت و درد و اندوه این کشورِ ماتمزده در دستور کار هیچ گروهی قرار ندارد.
من جانبدار تقرر آقای بسم الله محمدی در وزارت دفاع نبودم و نیستم،
ما حالا رهبر سیاسی نداریم ولی به عهدهی اکثر یابوهای سیاسی کشور است تا با استفاده از طرحهای خردمندانهی آگاهان در مقابله به این حملات و جلب حقیقی همکاریهای آمریکا و متحداناش برای تامین امنیت همه کشور به خصوص شمال اقدام نمایند.
هیچ عقل سلیمی قبول نمیکند که تحرکات با چنان ساز و برگ طالبانی و حملهیی به چنین گستردهگی را نیروهای بینالمللی آگاه نباشند. پس الزامی است که دولت با مسئولیت و بدون بی تفاوتی در برابر ریخته شدن خون جوانان و مردم کشور نه برای ادامهی قدرت که برای بقای ملک و ملت کار کند.
فاشیزم سیاسی، قبیلهوی، کشوری و شخصی دیگر هرگز کارا نیستند جزء امتداد لحظههای خونین و خون آفرینی در کشور ما.
یک آدم روانی و دیوانه و مستبد و دیکتاتور و قومگرا و دشمن آشکارِ ملت در شمال و شمالشرق و حوزهی پارسی زبانان در رأس ارگ آورده اند که غنی نام دارد و همه دیدیم اربابش در آمریکا و در بگرام با او چه کردند. این آقا تا حال خمی به ابرو نیاورده که در کشور چی حال است چون میداند که پلانهایش عملی می شوند.
پوتین با طرح نگهداشتن بیطرفی افغانستان در اوج بحران اوکراین و درگیری نامعلوم خاتمهی تاریخ نشان داد که نظارهی اوضاع را در دست دارد و نوعی خودش را نزدیکتر از دیگران برای تصمیمگیری در مورد افغانستان نشان داد.
ولی پوتین نگفت که سرنوشت پیمانهای نظامی بسته شدهی چند سُویهی افغانستان با کشورهای منطقه و آمریکا و خود روسیه چه میشود؟ آیا بر اعلام ابطال تمامی این قراردادها توسط طالبان بسنده میکند؟ در این صورت بحث حقوقی عدم مشروعیت داخلی و بینالمللی طالبان چه اثری بر ابطال احتمالی قراردادهای منعقد شده توسط طالبان خواهد داشت؟ آیا محفوظ خواهند بود یا ملغا؟ واکنش و تصمیم کشورهایی که با این نوع قراردادها یک طرف تصمیم با افغانستان اند چه خواهد بود؟ آیا پوتین راه عبوری برای گریز از یک جبههی جدید از سوی افغانستان بر ضد کشورش جست و جو دارد تا درد سرش اگر کاملاً از بین نمیرود کمتر شود؟
برگ برندهی پوتین در عقبهی حمایتی این تصمیمش داشتن حق وتو در شورای امنیت مللمتحد و حمایت حامیان منطقهیی او است.
اگر در دراز مدت به این تصمیم خود پابند بماند. جانبداری برحق پوتین از حضور اقوام دیگر به خصوص تاجیکان در افغانستان که محروم همه امور اند، درست پا به پای سیاست ستالین در سیاست خارجی مسکو است.
ولی تجربههای دوران های گذشته هم نشان داده که برای سیاسیون بلوک شرق آن زمان هم سیاسیون پشتونتبار افغانستان با اعتمادتر بودند نسبت به سیاسیون دیگر اقوام در افغانستان.
دیدیم که دکتر نجیب را به جای ببرک کارمل نشاندند و کارمل به صراحت گفت که قربانی اشتباهات شوروی و توطئهی رفقای خود شده اند.
هر چند دفاع آن زمان پوتین از تاجیکان افغانستان پاسخ کوبندهیی بود بر دهان آمریکا و انگلیس و اروپا و به خصوص آمریکا که پشتونها را اکثریت افغانستان میخواندند و سیایای بدون انکه کسی بپرسد یا لازم بوده باشد در مورد زبان فارسی و فارسی زبانان و گویا اکثریت بودن پشتونها سخن گفت. موردی که اصلاً هیچ ربطی به آن سازمان نداشت و در حقیقت یک مداخلهی صریح در امور افغانستان بی پرسان بود به نفع عملی کردن برنامههای پشتون محور سیاری افغانستان در وجود طالبان.
غنی که مجری تحت امر امریکا برای این پروژه بود وظایف خود را به خوبی انجام داد.
از آن جا که غنی و محب و دستگاه ارگ جمهوری غنی، خرد سیاسی و استخباراتی و تحلیلی نداشتند و ندارند ولی مجریان خوبی برای هدایات غرب و به خصوص خیال تبرئهی خود در آینده بودند که محب در سفری به مسکو گویا تقاضای کمک روسیه برای نجات افغانستان را کرده است.
نقشی که از اول معلوم بود به دست آمریکا فلج میشود. افشای حقیقی رقم ۴۷ فیصدی و بیشتر از آن باشندهگان پارسی گفتار و تاجیکتبار در افغانستان توسط پوتین و به گفتار رسمی توسط شخص پوتین نشان دهندهی علاقهی سیاسی پوتین به واقعنکریهای اتنیکی در افغانستان و در عین حال محاسبه شده برای داشتن مرزهای طولانی میان افغانستان شمالی و کشورهای آسیای میانه و شرکای راهبردی مسکو بوده است که ملیتها و اقوام تاجیک، ازبیک و ترکمنها همسایههای خردمندی اند برای هر کشور هم مرز با استان های شان.
غنی دانسته بود که او مأمور تسلیمی خود خواسته و هدایت گرفتهی آمریکا و اروپا و انگلیس برای فروپاشاندن کشوری به نام افغانستان بود که خودش هیچ ربطی به آن نداشت. به آن ملحوظ سفر محب را به روسیه زیر نظر داشت که گویا نامهی تقاضای نجات افغانستان را به پوتین برساند و چنان شد.
چطوری که آقای جان غوثجانباز بسیار ظریفانه این افشاگری را در برنامهی جمهوری پنجم نمودند. در این میان است که پوتین هم هیچ نقشی برای رهبرنماهای فراری جمهوری در برنامه اش نداشت. ولی خبری که پسا این برنامه منتشر شد گویا پوتین آقای خلیلی و هیئتی از جنبش را دعوت کرده تا به مسکو بروند.
این تغییرات و این برنامه ریزیهای هدفمند از جانب مسکو نوعی اقدامات پیشگیرانه از نفوذ غرب به افغانستان و جلوگیری صدور جنگ به آسیای میانه است.
ولی مهم این است که آقای پوتین چهگونه اطمینان دارد که در این بازی دو رُویه برنده خواهد بود؟ چنانی که حدود دو دهه پیش تذکر داده بودیم باز تأکید داریم که افغانستان در هر حالت پایمال امیال قدرت طلبان و قدرت نگهداران است.
طالب که به هیچ عنوان نیروی قابل اعتنا و اعتماد به تعهدات خودش نیست و تازه هم هیبتالله غایب فرمان جنگ جهانی اسلامی از قرائت خودش را صادر کرد و ماهیت برنامه های پنهان و ننگین دوحه هم رنگ باخته است و حدا اقل آن چیزی که آشکار شده عدم پابندی طالب به صدور جنگ است.
این جا پوتین میتواند نقش سرنوشت ساز را به نفع روسیه در برابر غرب ایفاء کند. مگر اگر وضع تحت مدیریت خردمندانه گرفته نشود.
جنگ از مرزهای افغانستان در برابر روسیه به نیابت آمریکا توسط طالب حتمی است و اجتناب ناپذیر.
نادیده گرفتن نیروهای اصلی مقاومتملی نسل جوان و جانبازِ دوم تحت رهبری احمد مسعود توسط پوتین و اتکای پوتین به مهرههای وطن فروش دیروز مانند خلیلی یا گرد آمدههای ناچار به دورِ مارشال دوستم اشتباهیست که مسکو در کوتاه مدت از آن بهره برداری کند ولی در دراز مدت ناممکن است.
چون نسل جوان افغانستان دیگر نمیگذارد که نادیده گرفته شوند. این حقیر، باری در یکی از مقالات نوشته بودم که کهنه پرستی و پیر پرستی جهان در افغانستان دو گونه است. یکی جهان هرگز از حمایت پشتون سیاسی برای احراز مدام رأس قدرت کوتاه نمیآید و هم مهرههایی چون خلیلی را هم در مرحلهی کاربردهای ابزاری میرقصاند.
دعوت از یک نفر و یک گروه که نمیتواند حلال مشکلات افغانستان باشد. دوستم یاران و همرزمان دیروز را با خود داشت که هر کدام شان در کنار دوستم هزاران جوان شان را قربانی ارتقای ظرفیت ازبیکتباران و دیگر شاخههای آن در شمال کرده اند. حتا نیروهای بیشماری از دیگر اقوام در کنار دوستم برای رزمیدن در آوردگاه عدالت سهیم و جانباز بودند که نمیشود آنان را نادیده انگاشت.
پنجشیر، اندراب ها، شمالی بزرگ، حوزهی پهندشت شمالی همه و همه نیروهای جانباز مقاومت دوم را در خود داشتند و دارند. در حالی که تاکنون هیچ گروه خاصی از جنبش ملی اسلامی افغانستان یا احزاب خلیلی و محقق عملاً وارد معرکهگاه های نبرد بر ضد هژمونی طالبانی نشده اند. چهگونه ممکن است تنهاییام ایجاد یک شورای مقاومت را رسانهیی ساخت ولی کاری انجام نداد.
به یاد داشته باشیم که پوتین این طرح بیطرف نگهداشتن افغانستان را نه برای حمایت از خود افغانستان که برای تحکیم موقعیت خودش در منطقهی با ارزش ژئوپولتیک از هر منظر شامل برنامههای رسمی راهبردی کرملین ساخته و آن را به عنوان حربهی با ترانهی ترساننده در مقابله با غرب و پاکستان رونمایی کرده است و آن را پیگیری میکند، یا به سخن دیگر افغانستان از همان اولین دقایق همهگانی سازی این طرح پوتین بیطرف شد.
پوتین شوخی ندارد. ولی این که سرنوشت ملت افغانستان در این میانه چه خواهد شد؟ مایهی نگرانیست.
دوستم باید متوجه باشد که موقعیتهای ملی اندیشی و اقوام دیگر افغانستان در این تعاملات احتمالی جدیدی را مانند گذشته در نظر داشته باشد و فراموش نکند.
من اسنادی دارم که هم من شخصاً و هم دوستان دیگر بارها به ایشان توصیههای دوستانه کردیم ولی نادیده انگاشتند و به زمین خوردند. اینها نتیجهی باور شان به پشتون سیاسی آن هم بیماری مانند غنی خاین و فراری بود.
نوشتهی: محمدعثمان نجیب