در سال ۱۹۴۷میلادی، پاکستان پس از جدایی از هند به عنوان یک کشور مستقل به وجود آمد. در آن سال، افغانستان تنها کشوری بود که به عضویت پاکستان در سازمان ملل متحد رای منفی داد. پس از آن زمان، روابط بین دو کشور به دلیل اختلافات عمیق همچنان تیره ماند. هنوز بسیار زود است که جنگ اعلام‌نشده بین این دو کشور ختم شود.

در حال حاضر، پاکستان با حمایت از افراطی‌ترین عناصر طالبان، امیدواری خود را برای تسلط کامل بر افغانستان دوچندان می‌کند که می‌تواند به قیام‌های مسلحانه توده‌ای از سوی افغآن‌ها علیه سلطه پاکستان و همچنان شدت گرفتن درگیری در منطقه منجر شود. بنابراین، برای یافتن راه‌حل مسالمت‌آمیز برای ختم این جنگ، تعامل غرب باید بر توانمندسازی عناصر ملی‌گرای طالبان برای پیشی‌گرفتن از افراط‌گرایان این گروه که مورد حمایت پاکستان هستند، متمرکز باشد. اگر جناح ملی‌گرای طالبان بر جناح افراط‌گرای مورد حمایت پاکستان پیروز شود، کمکی بزرگی برای آوردن صلح در منطقه خواهد بود.

 جنگ‌های اعلام‌نشده

از سال ۱۹۴۷ میلادی تا ۱۹۷۸ میلادی، افغانستان به شدت درگیر مداخله در امور داخلی پاکستان بود. تا جایی که پشتون‌ها و بلوچ‌های جدایی‌طلب از کابل حمایت سیاسی، مالی و نظامی دریافت می‌کردند؛ زیرا افغانستان به دنبال تحقق خواسته‌ دیرینه‌اش، الحاق مجدد مناطق آن‌سوی خط دیورند، بود. افغانستان می‌خواست این مناطق را دوباره از پاکستان پس بگیرد.

فروپاشی دولت محمد داوود خان در سال ۱۹۷۸ میلادی و تسلط کمونیست‌ها بر کابل، به پاکستان این فرصت را داد تا وضعیت را به نفع خود و علیه افغانستان تغییر دهد. اسلام‌آباد از افغآن‌هایی که از رژیم کمونیستی گریخته‌ بودند، استقبال کرد و به آن‌ها اجازه داد تا شبه‌نظامیانی را تشکیل دهند که عموماً به عنوان مجاهدین شناخته شده است. این شبه‌نظامیان توسط دولت پاکستان تأمین مالی می‌شدند، آموزش می‌دیدند و مسلح می‌شدند تا علیه دولت کمونیستی جهاد کنند.

جنگ سرد و در نهایت دخالت کشورهای غربی در جنگ افغانستان، پاکستان را در محور تلاش برای شکست تهاجم شوروی قرار داد. در این دوره، پاکستان کانال اصلی بود که مجاهدین افغان از طریق آن توسط کشورهای خلیج به‌ویژه عربستان سعودی، و غرب، به ویژه ایالات متحده امریکا، تأمین مالی و تسلیحاتی می‌شدند. پاکستان کنترل مجاهدین را با تقسیم آن‌ها به احزاب سیاسی مختلف قومی و منطقه‌ای حفظ کرد.

با خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ میلادی و متعاقب آن فروپاشی دولت کمونیستی در کابل در سال ۱۹۹۲ میلادی، نقش پاکستان به عنوان یک بازیگر کلیدی در امور افغانستان افزایش یافت. افغانستان در امتداد خطوط گسلی که عمدتاً توسط اردوگاه‌های مختلفی که پاکستان برای مجاهدین‌ دهه ۱۹۸۰ میلادی ایجاد کرده بود، به باتلاق جنگ داخلی فرو رفت. پاکستان با اعمال نفوذ و استفاده از این ساختارها و عوامل، به دنبال کنترل وضعیت در افغانستان بود. عواملی که از اسلام‌آباد یا به بیان دقیق‌تر، راولپندی، مقر سازمان اطلاعات نظامی پاکستان (ISI) دستور می‌گرفتند. به این ترتیب، پاکستان نماینده خود را برای افغانستان به وجود آورد، که طالبان نام دارد.

 سیاست پاکستان در قبال طالبان

طالبان با حمایت نظامی و مالی پاکستان توانست بخش‌های وسیعی از افغانستان را زیر کنترل خود بیاورد و در نهایت کابل را در سال ۱۹۹۶ میلادی تصرف کند.

اما پس از حمله امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ میلادی در پاسخ به حمله ۱۱ سپتامبر و شکست سریع دولت طالبان، بار دیگر ورق‌ها برگشت. در ابتدا، پاکستان در حالی که به دنبال شکل دادن به بخش امنیتی و سیاست خارجی افغانستان بود، نقش حمایتی ایفا کرد، اما وقتی متوجه شد که دیگر نمی‌تواند مستقیماً امور داخلی و خارجی افغانستان را کنترل کند، به سیاست قبلی خود مبنی بر مداخله از طریق نیروهای نیابتی خراب‌کارانه بازگشت؛ این کشور از احیای مجدد طالبان علیه نیروهای نظامی افغان و غربی برای دو دهه آینده حمایت کرد.

با خروج نیروهای ایالات متحده و ناتو از افغانستان در سال ۲۰۲۱ میلادی، فعالیت شورشیان طالب و حامیان پاکستانی آن، شتاب بیشتری گرفتند و موفق شدند، تا در ۱۵ آگست سال۲۰۲۱ میلادی به سرعت تمام خاک افغانستان از جمله کابل را به تصرف خود درآورند؛ اما پیروزی سریع طالبان پاکستانی‌ها را غافلگیر کرد. آن‌ها به درگیری طولانی‌تر امیدوار بودند که به آن‌ها اجازه می‌داد با تقویت جناح‌های افراطی‌تر، که بیشتر مستعد پذیرش برنامه‌های پاکستان هستند، کنترل خود را بر طالبان بیشتر کنند.

اکنون دولت پاکستان به دلایل زیر از طالبان به عنوان دولت دایمی افغانستان حمایت نمی‌کند.

اولاً، برخلاف دهه ۱۹۹۰ میلادی، زمانی که طالبان کاملاً تحت کنترل تشکیلات دولت پاکستان بودند، طالبان کنونی با سایر دولت‌ها از جمله قطر، ایران، امارات متحده عربی، روسیه و چین روابط برقرار کرده‌اند و حتا با هند و ایالات متحده تعامل مستقیم دارند. از این رو، طالبان دیگر به طور کامل تحت کنترل راولپندی نیستند.

دوماً، بر خلاف دهه ۱۹۹۰میلادی، زمانی که شکاف میان کشورهای منطقه به دولت افغانستان در تبعید و مقاومت نظامی با حمایت نظامی و دیپلماتیک اجازه داد تا اقتدار طالبان در داخل و خارج افغانستان را به چالش بکشد، این بار هیچ دولتی در تبعید و هیچ مقاومت عمده‌ای در برابر حاکمیت طالبان در داخل کشور وجود ندارد. تا حدی در نتیجه این امر، کشورهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای به رسمیت شناختن احتمالی این گروه، دست‌شان بازتر به نظر می‌رسند و در صورتی که طالبان به تعهدات‌شان در توافق دوحه مبنی بر مذاکره با سایر افغان‌ها و تشکیل یک حکومت فراگیر، همکاری در مبارزه با تروریسم و ​​احترام به حقوق بشر عمل کنند، به رسمیت شناخته خواهند شد.

سوماً، رهبران طالبان سال ۲۰۰۱ میلادی را فراموش نکرده‌اند. زمانی که پاکستان یک‌شبه از یک حامی به دشمنی تبدیل شد که با ایالات متحده برای شکست رژیم طالبان همکاری می‌کرد. برخی از رهبران طالبان نسبت به تشکیلات پاکستانی به دلیل رفتار سختی که در زمان اقامت در پاکستان با آن‌ها شد، کینه شخصی دارند.

پاکستان نگران است و حق هم دارد نگران باشد. از این‌رو، برخلاف دهه ۱۹۹۰ میلادی، تا هنوز اسلام‌آباد طالبان را به عنوان حکومت قانونی افغانستان به رسمیت نشناخته است.

هیچ چیز به اندازه ممنوعیت ظالمانه آموزش دختران که به عقیده محافل ملی‌گرا در داخل طالبان، کار آی‌اس‌آی و عناصر افراطی طالبان است که نزدیک به راولپندی هستند، اختلافات درون رهبری طالبان را نشان نمی‌دهد. آن‌ها می‌کوشند تا تلاش هایی را که می تواند راه را برای به رسمیت شناختن طالبان توسط جامعه بین‌المللی هموار کند، تضعیف کنند. در نتیجه، رقابت مداومی برای کسب قدرت وجود دارد که به شکل درگیری‌های مسلحانه‌ای خشونت‌آمیز، ترورها و حملات انتحاری بین دو جناح طالبان انجام می‌شود. این دو جناح عبارتند از افراط‌گرایان مورد حمایت حکومت پاکستان و ملی‌گرایان.

پیروزی جناح افراطی طالبان اساساً به معنای پیروزی کامل پاکستان در برابر افغانستان در یک جنگ اعلام‌نشده بسیار طولانی است. طالبان می‌توانند قوانین سخت‌گیرانه‌تری را دنبال کنند و رژیم خود را در سطح بین‌المللی بیشتر منزوی کرده و آن را بیشتر به اسلام‌آباد وابسته کنند؛ دقیقاً همانند دهه ۱۹۹۰ میلادی. که این کار طالبان، افغانستان را در خطر تبدیل شدن به پنجمین ایالت پاکستان قرار خواهد داد. با این حال، این بدترین سناریو برای افغانستان اگر اتفاق بیفتد، احتمالاً برای پاکستان ناپایدار و دشوار خواهد بود. گذشته از سوالات جدی در مورد توانایی پاکستان برای حفظ افغانستان تحت کنترل خود، چنین حرکت آشکاری ممکن است باعث خیزش‌های مردمی و مقاومت مسلحانه شود. این می‌تواند منجر به درگیری مجدد بین افغانستان و پاکستان شود و می تواند شامل قیام‌های مسلحانه گسترده توسط جمعیت پشتون و بلوچ در سمت پاکستانی خط دیورند شود. در اصل، سیاست پاکستان برای تحمیل بدترین سناریو به افغانستان می‌تواند به نوبه خود بدترین سناریو را برای خود پاکستان نیز رقم بزند.

 پایان بازی برای افغانستان و پاکستان

باید منتظر ماند و دید که آیا ملی‌گرایان این گروه می‌توانند در جنگ قدرت داخلی طالبان بر افراط‌گرایان پیروز شوند یا خیر. تاکنون رویدادهای جاری در داخل افغانستان حاکی از آن است که ملی‌گرایان، اگر به طور موثر توسط غرب در این مسأله درگیر شوند، می‌توانند بر افراط‌گرایان پیروز شوند. غرب می‌تواند با اعمال محدودیت‌ها و تحریم‌های بیشتر بر افراط‌گرایان برای جلوگیری از دسترسی آن‌ها به مناصب و منابع در دولت و مشروعیت‌زدایی از آن‌ها در خارج از کشور، به ملی‌گرایان کمک کند. نماینده‌گان دیپلماتیک در کابل فقط باید با عناصر ملی‌گرا در گروه طالبان تعامل داشته باشند و از ملاقات و تهیه عکس برای افراط‌گرایانی که خوراک رسانه‌ای دارد، اجتناب کنند.

اگر طالبان ملی‌گرا در کابل و قندهار بیشتر رشد کنند، می‌توانیم شاهد تلاش‌هایی برای مذاکره با دیگر جناح‌های افغان، از جمله رهبران قومی مخالف، زنان و جوانان، و همچنین شاهد مذاکره با دایره‌ای در حال گسترش از بازیگران بین‌المللی باشیم. در یک سناریوی خوش‌بینانه، چنین تعاملاتی می‌تواند منجر به روی کار آمدن یک دولت فراگیر و اسلامی در افغانستان شود که می‌تواند از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شود. چنین دولتی ممنوعیت تحصیل دختران را لغو می‌کند و به عنوان یک شریک قابل اعتماد ضد تروریسم برای غرب عمل می‌کند.

دولت افغانستان که در سطح بین‌المللی به رسمیت شناخته شده باشد و گام‌هایی به سوی عادی‌سازی بر‌دارد، موقعیت خوبی برای تعامل با پاکستان به‌عنوان یک شریک برابر، برای بحث و حل اختلافات کلیدی از جمله خط دیورند و نماینده‌گی از دیدگاه‌های افغان‌ها در سراسر کشور خواهد داشت. چنین سناریویی در نهایت به افغانستان و پاکستان اجازه می‌دهد تا به چرخه مخرب جنگ‌های اعلام‌نشده پایان دهند و در عوض به سمت پروژه‌های اقتصادی سودمند متقابل، اتحاد منطقه‌ای و رفاه حرکت کنند و در این صورت، می‌توانند خوب‌تر به مردم خود، به منطقه و در نهایت به جهان خدمت کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *