عبدالناصر نورزاد
در این مبحث به چشم اندازی بازی گری پاکستان، کشورهمسایه ی افغانستان که بیشترین مرز طولانی را با این کشور دارد را مورد کنکاش قرار می دهیم. در این جا نه تنها چشم ندازی بازی گری پاکستان در قبال افغانستان، بل سیاست های امنیتی پاکستان را توام با عمق استراتیژیک آن در چهاردهه پسین نیز مورد بحث قرار خواهیم داد. زیرا افغانستان کشوری است که منافع کشورهای بزرگ جهان و منطقه و قبل از همه دولی مانند پاکستان و هند در آن باهم در تصادم قرار دارند. دهلی نو و اسلامآباد رویارویی چندینساله خود را به ساحه نو (افغانستان) منتقل ساخته و همواره در تلاش بودهاند تا در ساختار آینده افغانستان سهم فعال داشته باشند. هر دو جانب در ارتباط به قضیه افغانستان منافع خود را دنبال میکنند. به نظر میرسد که جنگ در افغانستان علیه تروریسم به رهبری امریکا بوده باشد، ولی نیم رخ دیگر این قضیه حکایت از رقابت شدید دو رقیب دیرینه یعنی هند و پاکستان دارد که حتا این بیست سال جنگ را نیز تحتالشعاع خود قرار داده است. حال پاکستان، با به قدرت رسیدن دوباره طالبان، در این میدان پیروز شده است. هند از ابتدای سقوط نظام جمهوریت و رسیدن طالبان به قدرت، به نقش منفعل خود ادامه داده است. به نظر نمیرسد تا زمان روی کار آمدن یک نظام غیرطالبانی، هند فرصت مانور در افغانستان را دوباره پیدا کند. با درک این مهم، دهلی تلاش میکند راههای بدیلی را برای تعقیب منافع حیاتی خود جستوجو کند و از این انفعال و بیرنگ اندکی بکاهد. با درک این وضعیت و با اتکا بر تجربه بیست سال اخیر و رقابت میان هند و پاکستان، نیاز است پیشینه رقابت میان این دو کشور قدرتمند حوزه جنوب آسیا تحلیل شود. برای این کار در نخست به پیشینه تقابل پاکستان و هند بر سر موضوعات حاد سیاسی-نظامی مانند مساله کشمیر در سرحد میان دو کشور و نبردهای سرد این دو کشور متخاصم برای کسب امتیاز در حیاط خلوت استراتژیک همچو افغانستان، میپردازیم. این دو کشور دشمن از بدو جداسازی در سال ۱۹۴۷ تا اکنون سه بار در پهلوی نبردهای نرم و استخباراتی، تا جنگ تمامعیار بر سر مساله کشمیر پیش رفتهاند؛ بار نخست در سال ۱۹۴۸ یعنی درست یک سال بعد از استقلال پاکستان از هند، بار دوم در سال ۱۹۶۵ که این رویارویی خود عمدهترین مانع برای برقراری روابط عادی میان دو کشور محسوب شده و مرتبه سوم در سال ۱۹۷۱.
در هر سه جنگ، پاکستان با شکست مفتضحانهای مواجه و به پذیرفتن آتشبس مجبور شده است. عوامل شکست پاکستان را میتوان در مواردی همچو عرضکم بودن موقعیت جغرافیایی و طول بیشتر آن، موجودیت زمینهای هموار و پست و فقدان ارتفاعات و فضا عنوان کرد که نمونه روشن آن لاهور است. لاهور در حدود ۲۰۰ کیلومتر با هند سرحد دارد که این موقعیت ناگوار، آن را مستقیماً زیر تهدید هند قرار میدهد. اما تقابل میان این دو کشور بیرون از محدوده جغرافیاییشان بالای وضعیت در افغانستان چه تاثیر مخربی داشته است؟
افغانستان از آغاز با تاسیس کشوری به نام پاکستان مخالفت ورزیده که نمونه بارز آن مخالفت این کشور با عضویت پاکستان در سال ۱۹۵۱ در سازمان ملل متحد است. این عقده تا اکنون در دل سردمداران پاکستانی زنده بوده و افغانستان تاکنون بهای آن را میپردازد. افغانستان بهشکل تاریخی بهویژه پس از حمله سپاهیان شوروی بهعنوان یک حیاط خلوت استراتژیک به منطقه نفوذ پاکستان به علت همسایهگی آن مبدل گشته و زمینه نقشآفرینی اسلامآباد در تعیین معادلات سیاسی در افغانستان پس از خروج نظامیان شوروی در فبروری سال ۱۹۸۹ را فراهم کرد تا از این طریق توان گروههای بنیادگرای اسلامی که در خاک پاکستان فعالیت داشته و خواستار سهم یا به نحوی تغییر نظام سیاسی پاکستان بودند، در خارج از مرزهای این کشور مصرف و از میزان بلند خطر رو به افزایش تندروی و افراطگرایی در داخل خاکش کاسته شود. افغانستان براساس دکتورین نظامی پاکستان ساحه نفوذ آنها محسوب میشود. اسلامآباد افغانستان را مانند «دژ عقبی» خود تصور میکند و پاکستان تمام مساعی خود را جهت حفظ همین موقف به خرج داده است. مقامهای نظامی پاکستان، افغانستان را بهمثابه عمق استراتژیک خود بررسی میکنند؛ جایی که میتوانند گروههای غیرحکومتی و گروههای افراطگرا را جابهجا کنند تا به نفع پاکستان در منطقه عمل کنند. علاوه بر آن، افغانستان برای پاکستان عمق استراتژیکی را تامین میکند که منطق مداخله پاکستان در افغانستان را جانمایه میبخشد؛ زیرا رژیم وفادار به اسلامآباد در افغانستان میتواند ساحه را برای مانور و آرایش مجدد قوا در صورت منازعه با هند فراهم سازد. افغانستان برای مقامهای پاکستانی در صورت رویارویی نظامی با هند، از نظر استراتژیک اهمیت خاص دارد.
پاکستان نمیتواند به ایجاد یک رژیم طرفدار دهلی نو در افغانستان اجازه دهد. در این صورت در حلقه خصمانه قرار خواهد گرفته و در محاصره قرار خواهد گرفت. بنابراین، پاکستان تلاش میورزد نفوذ هند را در افغانستان به حداقل کاهش دهد و در بهترین صورت آن را منتفی سازد. حمایت پاکستان از به قدرت رسیدن دوباره طالبان، در همین منطق میگنجد. پس رقابت پاکستان و هند نهتنها تعیینکننده معادلات سیاسیـامنیتی جنوب آسیا است، بل علت اصلی منازعه در افغانستان نیز محسوب میشود. از طرف دیگر به نظر میرسد که پاکستان به احتمال زیاد حمایت خود از طالبان افغانستان را که حالا قدرت را در دست دارند، ادامه دهد. از همین رو نظامیان این کشور عملیات گستردهای را علیه پناهگاه اصلی طالبان در وزیرستان شمالی انجام نمیدادند و هدف آنها تنها وادار کردن گروههای افراطی برای انتقال پایگاههایشان به خاک افغانستان بوده است؛ زیرا پاکستان اصلاً نمیتوانست به امریکا امکان بردن جنگ با «ملایان تندرو» را میسر سازد. این کار نهتنها حکومت پیشین افغانستان را تقویت میکرد، بل نفوذ هند در کابل را نیز تحکیم میبخشید که بهصورت حتم به از دست رفتن نفوذ پاکستان در افغانستان منجر میشد.
بنابراین، حمایت پاکستان از گروههای هراسافگن در افغانستان برای به چالش کشیدن دولت نوپای این کشور و تلاش برای جلوگیری از نفوذ بیشتر هند که روابط دیرینه با افغانستان داشت، خود میتوانست نمایانگر گفتمان رقابتآمیز میان دو کشور همسایه محسوب شود. اسلامآباد افغانستان را جزو قلمرو استراتژیک خود و هند را رقیب استراتژیک خود در منطقه میپندارد و به همین منظور برای رسیدن به این عمق استراتژیک و راندن رقیب دیرینهاش، تمام توانش را به خرج داد تا طالبان به قدرت برسند.
مشکلات افغانستان با پاکستان ریشه در چند مساله حاد و مهم دارد، مثل منازعه مرزی بر سر خط دیورند، رغبت بیشتر دولت افغانستان به هند در امر بازسازی افغانستان که به حساسیتها و رقابتها میان هند و پاکستان دامن میزد و تلاش پاکستان برای روی کار آمدن یک دولت مطیع و فرمانبردار مانند رژیم طالبانی. اکنون این مسایل باعث شده تا افغانستان بهای سنگینی را بپردازد و یک بار دیگر شاهد حاکمیت متحجرانه طالبان باشد.
در این میان هند هم نظارهگر اوضاع ننشسته و اقدامات پیشگیرانهای را روی دست گرفته بود. سعی میکرد بهعنوان یکی از بزرگترین سرمایهگذاران خارجی در افغانستان موقعیت متناسب خود را احراز کند. از طرف دیگر هند به ثبات اوضاع و کاهش نفوذ پاکستان در افغانستان علاقه وافر داشت. از همین رو از زمان سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ تا دوباره به قدرت رسیدنش در آگست ۲۰۲۱، حدود ۱.۲ میلیارد دالر به افغانستان کمک کرد. این کمکها بیشتر در تحقق پروژههای بازسازی در افغانستان مانند تربیت متخصصان افغان، کمک معارف، صحت عامه، انرژی، مخابرات و تربیت نظامیان افغان در هند به مصرف رسیده است.
هند در پروژه بازسازی بند سلما در ولایت هرات دست بالایی داشت و کار ساختمان جدید پارلمان افغانستان را تکمیل کرد. عملاً، هند مشی استعمال «قوه نرم» را در افغانستان در پیش گرفته بود و به پیروزی امیدوار بود. اذهان عامه در افغانستان نسبت به هند مساعد بود و محصولات هندی بازارهای محلی را تسخیر میکرد، در حالی که پاکستان با گذشت هر روز جایگا خصمانهتری در اذهان عامه به خود میگرفت و منزوی میشد؛ اما همه چیز به یکبارهگی تغییر کرد و پاکستان دست بالایی در قضایای افغانستان پیدا کرد.
ثبات اوضاع در افغانستان و تحکیم یک حاکمیت مرکزی، با منافع استراتژیک هند همخوانی داشت؛ زیرا یک افغانستان بیثبات و وابسته به پاکستان میتواند تمام منطقه به شمول کشورهای آسیای مرکزی را بیثبات سازد و به یک متحد استراتژیک پاکستان علیه هند در مبارزه بر سر کشمیر مبدل شود. در این صورت، منافع هند در منطقه و افغانستان با خطر مواجه شده و دردسرهای بزرگی برایش به وجود میآمد.
اسلامآباد در تبانی با اسلامگرایان همواره سعی کرده تا مانع تحکیم مواضع هند در افغانستان شده و بهنحوی منافع این کشور را به چالش بکشد. نمونههای بارز آن را در حمله بر نمایندهگیهای دیپلماتیک هند در افغانستان میتوان بهوضوح مشاهده کرد. حمله بالای سفارت هند در کابل در سال ۲۰۰۸ که منجر به کشته شدن بیش از ۴۰ تن شد، دو کشور هند و پاکستان را تا مرز جنگ رویاروی کشاند. به همین ترتیب حمله بر شهر ممبئی در نوامبر سال ۲۰۰۸ هند را بیش از پیش خشمگین ساخت. بعداً این ماجرا با وساطت واشنگتن حل شد و دو کشور مجهز به سلاح هستهای را از نبرد گرم بازداشت. در آخرین مورد حمله بر قونسلگری هند در شهر جلالآباد را میتوان بهمثابه تشدید و ادامه این رقابت منفی عنوان کرد. پس با این حساب، به نظر میرسد اسلامآباد و دهلی نو بیشتر نگران منافع امنیتی کشورهایشان در افغانستان هستند تا منافع جمعی هر سه کشور. در این میان افغانستان بود که بهای سنگین این رقابت شدید هند و پاکستان را میپرداخت، در حالی که مردم توقع داشتند تا افغانستان را صحنه نزاعهای استراتژیک میان هند و پاکستان نه، بل میدان مبارزه امریکا با تروریسم بیابند. با این حساب، افغانستان بیشتر میدان رقابت امنیتی و خونبار میان دو کشور هند و پاکستان بود و این کار باعث شد که صلحی در افغانستان تامین نشود. اگر قرار بود صلحی در افغانستان حکمفرما شود، دو کشور هند و پاکستان باید به توافق میرسیدند؛ زیرا پاکستان با فرستادن تندروان مذهبی و استقرار پایگاههای گروههای تندرو در منطقه کشمیر، همواره برای دولت هند درد سر ایجاد میکرد و این تاکتیک پاکستان هر روز بر وضعیت امنیتی افغانستان، تاثیر مخرب خود را برجا میگذاشت. طی ۲۰ سال گذشته نیز پاکستان بارها منافع هند را در افغانستان مورد حمله قرار داده و بازهم بیشترین ضربه را به منافع هند از طریق گروههای تندرو در قالب حملات انتحاری و انفجار وارد کرد. در برخی موارد قربانی اصلی این تضاد منافع، مردم و دولت افغانستان بودهاند. علاوه بر این، پاکستان با استفاده از نفوذ سیاسی در درون دستگاه دولتی افغانستان، قرارداد تجاری و ترانزیتی با افانستان امضا کرد. براساس این قرارداد، افغانها قادر به ترانزیت کالا از بندر کراچی و دیگر بنادر پاکستان شدند. یکی از شروط پاکستانیها این بود که تاجران افغان حق ترانزیت کالای هندی را نداشته باشند و افغانستان جبراً باید این شرط را میپذیرفت. این یک محدودیت تجاری و اقتصادی برای افغانها ایجاد میکرد. این اتفاقات در حالی رخ میداد که مردم افغانستان توقع داشتند هر دو دولت هند و پاکستان به جای ادامه رقابتها برای کسب منافعشان در افغانستان، در امر مبارزه با تروریسم، ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی در کشوری جنگزده مانند افغانستان همکاری کنند و از این بیشتر این کشور جنگزده را متضرر نسازند. اکنون اما به نظر میرسد این رقابتها را پایانی نیست و هر دم چهرهای جدید به خود میگیرد.
نقش پررنگ هند در بازسازی افغانستان، بهخصوص تربیت کادرهای نظامی افغان، همواره برای پاکستان حساسیتبرانگیز بوده است؛ تا جایی که باری پرویز مشرف، رییس جمهور اسبق پاکستان، در یک مصاحبه در لندن گفته بود: «من از رییس جمهور کرزی خواستم تا نظامیان افغان را برای آموزش بیشتر به اسلامآباد بفرستد، ولی وی از این امر سر باز زد و چندی بعد نظامیان افغان برای آموزش به هند فرستاده شدند که این خود عامل مهم تشدید ناآرامیها در افغانستان میباشد.» این خود ثابت میسازد که پاکستان از گسترش نفوذ هند در افغانستان نگران بوده و از هر وسیلهای برای تشدید خشونتها در افغانستان استفاده میکرد. این دقیق زمانی بود که هند در عرصه عمرانی افغانستان خوب درخشیده بود و پاکستان میکوشید از این نقش هند بکاهد و موثریت آن را زیر سوال ببرد.
در ادامه بحث، دور از مفاد نخواهد بود تا از لحاظ تیوریک سیاست خارجی پاکستان را در قبال افغانستان پسا حضور امریکا با مولفه های تاثیر گذار، اقتصادی، امنیتی، سیاسی و نفوذ نرم( تفکر افراط گرایی) مورد مداقه قرار داده و آن را جز از مسایل جاری سازیم. زیرا سیاست خارجی پاکستان در قبال افغانستان با فراز و نشیبهای تند و تلخی همراه بوده است که در واقع جهتگریهای مداخلهگرایانه پاکستان بعد از حکومت داوودخان در افغانستان آغاز شد. با سقوط حکومت داوود در سال ۱۳۵۷ خورشیدی و روی کار آمدن دولت دموکراتیک افغانستان، گروههای اسلامی و عالمان دین افغانستان کشور را به مقصد پاکستان ترک و در شهر پشاور، فعالیت سیاسی و جهتگیریشان را در قبال حکومت کمونیستی افغانستان آغاز کردند. حزب جمعیت اسلامی به رهبری برهانالدین ربانی و حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار که از جمله احزاب مهم بودند، فعالیتشان را از پاکستان آغاز کردند. هر عالم دین که در داخل افغانستان مورد تعقیب و آزار حکومت قرار میگرفت، به پاکستان فرار میکرد و به احزاب سیاسی میپیوست. تا جایی که تعداد مهاجرین افغانستان بالای ۴ میلیون رسید. در این موقع، پاکستان از فرصت استفاده و با جلب حمایت جامعه جهانی و کشورهای اسلامی، به سازماندهی جهاد افغانستان آغاز کرد. در واقع، این فرصت خوبی برای پاکستان بود تا حربه موثر ناامنی را برای ایجاد مزاحمت به دشمن تاریخی، دردست داشته باشد. سیاست مداران پاکستانی در مشوره نزدیک باسازمان استخبارات نظامی آن، دست به ابتکارات جدید زدند و در جنب پذیرایی از گروه های اسلامی، مراکز و لانه های ترویج تفکرات افراطی دینی را اساس گذاشتند. در این مرحله، پاکستان در نقش مدیر اجرایی، امریکا، غرب و کشور های عربی در نقش حامی مالی، نقش بازی کردند. در واقع، پاکستان مرکز آموزش افراط گرایی مبدل شده بود. مدرسهها نقش مراکز نظامی را بازی میکردند که سالانه هزاران بنیادگرا را تربیه و به جنگ افغانستان میفرستادند. جهاد افغانستان به پیروزی رسید و دولت به رهبری حزب دموکراتیک خلق، سقوط کرد. بسیاری از کارشناسان در دهه ۸۰ به این باور بودند که بعد از عقبنشینی نیروهای اتحاد شوروی سابق از افغانستان، مدرسههای پاکستان اهمیت خود را از دست خواهند داد؛ اما نه تنها چنین نشد، بلکه پرورش افراط گرایی در این مدرسهها تا دهه ۹۰ نیز ادامه یافت. پس به این حساب، پس از روی کار آمدن حکومت مجاهدین، آنچه پاکستان از جهاد افغانستان میخواست، برآورده نشد. در ساختار سیاسی جدید، مجاهدین سمت شمال به رهبری برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود تاجیکتبار نقش اول را داشتند و گروههای بنیادگرای پشتونمحور که تحت حمایت اسلامآباد قرار داشتند، از قدرت دور ماندند. پاکستان که به دنبال روی کارآمدن گروههای مورد نظرش در افغانستان بود، پس از آنکه از تنظیمهای تحت حمایتش ناامید شد، روی گزینه جدید سرمایهگذاری را آغاز کرد. گزینه ی که بعدها مانند لشکر نیابتی این کشور در افغانستان، خوب عمل کرد و دوبار توانست در سکان قدرت سیاسی، تکیه زند. این لشکر نیابتی، کسی جز طالبان نبود. این بار، گروه طالبان ظهور کرد و از همان ابتدا حمایت پاکستان را با خود داشت. این گروه اول با شعار پایان دادن به بینظمیهای تنظیمهای جهادی وارد ولایت جنوبی قندهار شد. پس از در دست گرفتن کنترل این ولایت، پیشرویاش را به سوی کابل آغاز کرد و پس از مدتی، کنترل کابل را برای پنج سال در دست گرفت. در جریان امارت اسلامی طالبان، پاکستان نفوذ قابل ملاحظهای بر این گروه داشت و حتا در تغییر و تبدیل مسوولان دولتی، نقش اساسی بازی میکرد. (جوادی ارجمند، ۱۳۸۷) پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و سقوط حکومت طالبان، سیاست پاکستان در قبال افغانستان با تغییرات جدی همراه بود. با وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر و تصمیم امریکا جهت مبارزه با تروریسم در افغانستان و مجازات عاملان آن حادثه، این کشور از پاکستان برای مبارزه با تروریسم در خواست همکاری کرد. پاکستانیها دو راه بیشتر نداشتند: اول، پیوستن به ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریکا و دوم، ادامه حمایت از طالبان. عدم همکاری با امریکا میتوانست پاکستان را در فهرست کشورهایی قرار دهد که بعداً به عنوان محور شرارت شناخته شدند و پیامدهای سختی برای این کشور به بار آورد. همچنان همکاری با ائتلاف ضد تروریزم میتوانست این کشور را دچار بحران داخلی سازد. به هر حال، دولتمردان پاکستان در صورت عدم همکاری با امریکا، حمایت آنان را از دست میدادند. در واقع شاید چالشبرانگیزترین چشمانـداز بلندمدت برای پاکستان، این بود که این کشور میزان پشتیبانی خود را از طالبان کاهش دهد. اما پاکستان گزینه اول را انتخاب کرد. تصمیم به همکاری با امریکا و حضور در ائتلاف ضد تروریزم گرفت. اگر پاکستان با امریکا در جنگ علیه تروریزم همراه نمیشد، شاید قبل از افغانستان مورد حمله قرار میگرفت. همانطور که معاون وقت وزیر خارجه امریکا اعلام کرد، در صورتی که اسلامآباد در خواست واشنگتن مبنی بر حضور در ائتلاف مبارزه علیه تروریسم را رد کند، باید خود را برای حمله و بازگشت به عصر حجر آماده نماید. این مسأله باعث شد، اسلامآباد با طالبان مقابله کند و صفحه جدیدی در روابط دوستانه خود با کابل باز کند.
بناءً هر دولتی که در افغانستان بهگونه قانونی استقرار پیدا میکند، باید برای کاهش این رقابتهای استراتژیک میان هند و پاکستان راهکاری بسنجد و از تنشهای پاکستان و هند خود را دور سازد. وجود این نوع نبرد نرم نهتنها به نفع افغانستان نیست، بل روند بازسازی کشور را که بعد از یک مرحله طولانی انزوا در محراق توجه جامعه بینالمللی قرار گرفته و میلیاردها دالر کمک کشورهای بزرگ جهان به آن سرازیر شده بود را با بنبست مواجه ساخت و یک بار دیگر منجر به برگشت طالبان به قدرت به کمک پاکستان شد.