صدیق صدیقی را بسیاریها میشناسند. یک مدت طولانی سخنگوی وزارت داخله حکومت پیشین بود، سپس برای فراگیری تحصیلات امریکا رفت و وقتی برگشت سخنگوی رئیس جمهوری شد و در پایان عمر جمهوریت، معاون پالیسی وزارت داخله گماشته شد.
یک برادر صدیقی با ناتو کار میکرد و این امر باعث شده بود که رابطه صدیقی با خارجیها خوب و گسترده باشد. صدیقی زبان انگلیسی را خوب بلد است و این دلیل دیگری بر استحکام رابطهاش با خارجیها بود.
صدیقی از پدر تاجیک و از مادر پشتون بود و این دلیل دیگری برای رشد او در حکومت بود. صدیقی ارادت خاصی به کرزی داشت.
صدیقی آدم آگاه از رموز پشتپرده، مرموز و محافظهکار است. او هرچند سخنگو بود اما نهایت کوشش میکرد، کمگو باشد به ویژه در مسائل حساس، حاضر به اظهار نظر نبود. او به هر طریقی مهارت خاصی در پیدا کردن افراد و حلقات اصلی تصمیمگیرنده در ساختارهای حکومتی داشت.
صدیقی به تازگیها یک اظهار نظر پیشنهادی کرده که به نظر من جای تامل دارد. او گفته که یک ولایت آزاد شود، تا نیروهای کماندوی ارتش پشیین آنجا مستقر شده و عملیات آزادسازی افغانستان از چنگ طالبان را آغاز کنند.


به نظر من این اظهارات صدیقی حکایت از موجودیت یک طرح و برنامه نظامی در محافل نظامی و استخباراتی امریکا در مورد افغانستان دارد. با اوصافی که از صدیقی در بالا مطرح شد، بعید است در نبود چنین بحثی در محافل نظامی آمریکا او چنین حرف و موضوع را مطرح کند.
اظهارات صدیقی را اگر به چند مورد دیگر مرتبط در نظر بگیریم، بیشتر تامل برانگیز میشود:
۱_سفر کرزی به بیرون و دیدار با سیاسیون تبعیدی و خارجیها، کرزی گرچه پدر طالبان پنداشته میشود اما بعضی از رفتارهای طالبان خلاف میل کرزی و از نظر او نگران کننده است.
۲_امریکاییها میگویند: “افغانستان را رها نکردیم و اجازه نمیدهیم به جولانگاه رقبا تبدیل شود؛ در صورت مشاهده تهدیدات امنیتی علیه امریکا مواضع تروریستان را در افغانستان هدفگیری خواهیم کرد و از رفتار طالبان ناامید شده ایم.”
۳_بعضی از اطلاعات تایید ناشده مبنی بر اینکه امریکاییها هنوزهم در پایگاه بگرام و بعضی نقاط دیگر حضور استخباراتی و کماندویی دارند.
۴_امریکاییها میانه خوبی با جبهه مقاومتملی به رهبری احمد مسعود ندارند و هرچند تلاش کرده یا وانمود کردهاند که آماده گفتوگو با جبهه هستند اما در نهایت امریکاییها این جبهه را نزدیک به روسیه و ایران میدانند و حاضر نیستند همکاری با آن را تا آنجا ارتقا دهند که منجر به غلبه بر طالبان شده و مقاومت به یک نیروی مسلط پسا طالبان مبدل شود.
۵_بعضی از نظامیان پیشین که روابط خوبی با امریکاییها دارند و در واقع به کمک امریکا در نظام امنیتی حکومت قبلی به مقامهای بلند نظامی نائل آمدند، نظیر جنرال سمیع سادات و…از سوی امریکاییها در حالت انتظار نگهداشته شده و گاه گاهی سخن از برگشت به کشور و جنگ با طالبان زدهاند.
۶_بعضی از نظامیان پیشین نظیر یاسین ضیا، مسعود اندرابی و…به نظر میرسد که زیر نام جبهه آزادی فعالیت میکنند و با امریکاییها در تماس اند.
۷_امریکاییها با اهدای چهل میلیون دالر پول بیحساب و کتاب به طالبان این گروه را در یک وابستگی مالی قرار دادهاند که ممکن اهداف استخباراتی خود را از این طریق دنبال کنند و مهرههای مورد نظر خود را میان طالبان به روز مبادا میخرند.


۸_کرزی و بسیاری از این قبیل افراد نیز از قدرتمند شدن جبهه مقاومت و احتمال فروپاشی درونی طالبان نگران اند و روی طرح بدیل کار میکنند.
با در نظرداشت نکات فوق و اظهارات تامل برانگیز صدیق صدیقی، میتوان حدس زد که روی یک سناریو در امریکا به شرح زیر کار جریان دارد:
۱_کرزی نیروهای سیاسی مخالف طالب در بیرون از افغانستان را بسیج کند، تا برای یک شرایط جدید آمادگی بگیرند.
۲_نیرویهای نظامی ارتش پیشین آماده دیسانت به ولایتی باشند که احتمالا توسط یک عملیات برقآسای امریکا از وجود طالبان پاکسازی شود.
۳_ستون پنجمیها در درون طالبان که وسیله انتقال بستههای دالری اند، از درون کارهای خود را پیش ببرند و گزارشهای دقیق از وضعیت درونی ارائه دهند.
۴_سپس طالبان یا کاملا سرنگون یا از شهرهای بزرگ بیرون و مجبور به پذیرش یک حکومتی شوند که از سوی امریکاییها طراحی خواهد شد. نظیر آنچه در ۲۰۰۱ بوقوع پیوست. یک حکومت مشارکتی تا در خدمت امریکا باشد.
نویسنده: رستم روشنگر