بخش نهم، قسمت دوم
تاریخهای ابنخلدون، بلازهی، ابنهشام و طبری و مسعودی از حملات اعراب گفته اند. این تاریخها اساس ترتیب صدها نوشته و تحلیل گزارش شده اند. ولی هیچ گزارشی نشانی مستندی از کتاب سوزانی اعراب نداده اند.
گزارشی هم توسط صفحهی یوتوپ « قاصدک» زیر نام «دلیل کتاب سوزی اعراب در ایرانِ ساسانی چه بودهست!» از جنایات اعراب در کتاب سوزانیهای پارسیان یاد کرده و آنها را آسیب بزرگی به زبان و ادبیات فارسی و علوم عقلی بزرگی که پارسیان یا بعدها فارسی گفتارها داشتند دانسته است.
سعد ابنآبی وقاص در تیسفون کتابهای یافته شده را به هدایت حضرت عمر آتش زد و به دریا انداخت.
من « نگارنده » کتابهایی از آن چه پایهیی این گزارش بود را زیر و رو کردم و نشان و موردی از تذکر کتاب سوزانی اعراب نیافتم. مثلاً کتابهای ابنخلدون همه از حملات و رسم روشهای عملکردی اعراب یاد کرده و مستنداتی داشته، ولی به هیچ جایی طور خاص اشاره به کتاب سوزانی نکرده. یا برگردان فارسی کتاب ایران از آغاز تا اسلام نوشتهی رومن گریشمن توسط دکتر محمد معین در سال ۱۳۳۶ چاپ اول و در سال ۱۳۷۹ چاپ نهم هیچ اثری از مستندات کتاب سوزانیهای اعراب در ایران نیست. حتا تیسفون هم بخشی از ایران نبوده، برگردان فارسی آثارالباقیه نوشتهی ابوریحان البیرونی توسط اکبر دانا سرشت از چاپ اول در سال ۱۳۶۳ تا چاپ پنجم در ۱۳۸۶ هیچ موردی از ادعای کتاب سوزانیهای توسط اعراب مهاجم دیده نمیشود.
تاریخهای دیگری را هم که من « نگارنده» مرور کردم، چیزی اندرباب کتاب سوزانی اعراب در ایران زمین و خراسان زمین نیافتم. مثلاً تاریخ یعقوبی یا مجموعهی میراث ایران و اسلام نوشتهی احمد بنابی یعقوب «ابن واضح یعقوبی» برگردان شده در دو جلد توسط محمدابراهیم آیتی چاپ اول ۱۳۴۱ و چاپ سوم در سال ۱۳۶۲ توسط چاپخانهی فراین هم چیزی پیرامون کتاب سوزانی اعراب ندیدم. این جا من در پی تبرئهی اعراب از وحشت و بربریت آفرینی در سرمین پهناور خراسان و ایران نیستم. ولی تاریخ تاریخ است.
برخی ادعاها توسط دانشمندان ایرانی رد شدهاند. به گونهی نمونه همین گزارش « قاصدک» مردم ایران را بیخبر دانسته و میگوید وطنداران نا آگاهشان در نهاوند به زیارت نعمان و آرامگاه وی میروند. در حالی که همه تاریخها معتقدند که نعمان آدم خیرخواهی بوده و در شروع جنگ نهاوند کشته شده و فتح نهاوند هم پسا کشته شدن او صورت گرفته است. چون در آنجا کشته شده، همانجا در دهستان قشلاق، که به جادهی نهاوند به کرمانشاه واقع است دفن گردیده. ویکیپدیا و دانشنامهی آزاد مینویسد که آرامگاه نعمان بن مقرن در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۸۰ با شمارهٔ ۵۰۳۷ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. پس چهگونه است که کشته شدهیی را مقصر کاری نکرده دانست؟ البته این مواردی نیستند که بگوییم دو صد سال حکومت اعراب در حوزهی خراسان زمین و ایران زمین بی اثرات منفی و مثبتی بوده است.
سلطهی بیگانه در سرزمینهای پدری و مادری و تباری و هویتی و جغرافیایی برای هیچ کسی قابل پذیرش نیست. ولی به گواهی تاریخهای مختلف از جمله تاریخ دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب که در چاپ دوم آن به اشتباهات شان در چاپ اول اعتراف شجاعانه کرده اند. تسلط اعراب را بر جغرافیای ایران زمین و خراسان زمین را اگر نتیجهی یورش اعراب میداند، ماحصل بیدادگریهای دورههای اخیر حکمروایی خشن و پر از ظلم وستم حکومتهای ساسانیان میداند. حقیقتی که نسل نو ایران زمین و پارسی گویان به دلایل عاطفی آن را نادیده میگیرند. حتا استاد زرینکوب هم مشخص و با ذکر منبع از کتاب سوزی اعراب و به ویژه سعد ابنابی وقاص و گویا فرمان عمر عادل چیزی به دست خواندن ما نداده و تنها در بخش (۴) زیر عنوان زبان گمشده به گونهی سردرگم مینویسند: «…. باری از همه قراین پیداست که در حمله عرب بسیاری از کتابهای ایرانیان از میان رفته است گفته اند!؟ که وقتی سعد بنابی وقاص برمداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید نامه به عمر بنخطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست. عمر در پاسخ نوشت که آن همه را باب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جزمایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. ازین سبب آنهمه کتابها را در آب یا آتش افکندند.


درست است که این خبر در کتابهای کهنه قرنهای اول اسلامی نیامده است و به همین جهت بعضی از محققان در صحت آن دچار تردید گشته اند اما مشکل میتوان تصور کرد که اعراب…» یا در جای دیگری مینویسند: «… دو قرن سکوت، صفحات ۱۰۵ تا ۱۱۰، چاپ دوم و ویرایش دوم سال ۱۳۳۶ و نشر برقی پائیز ۱۳۸۹ انتشارات امیر کبیر، زبان گمشده آنچه از تأمل؟! در تاریخ بر میآید این است که عربان هم از آغاز، حال شاید برای آنکه از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند و آن را همواره چون خربه تیزی در دست مغلوبان خویش نهبینند در صدد برآمدند زبانها و لهجههای رایج در ایران را از میان ببرند. آخر این بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملك و حکومت آنان را در بلاد دور افتاده ایران به خطر اندازد به همین سبب هر جا که در شهرهای ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند رفتاری که تازیان در خوارزم با مردم کردند بدین دعوی حجت است. نوشته اند!؟ که وقتی قتيبة بن مسلم، سردار، حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ در گذاشت و موبدان و هیربدان قوم را يكسر هلاك نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه رفته رفته مردم امی ماندند و از خط و کتابت گشتند و اخبار خط و زبان بی بهره … » در گفته اند… شان نه گفته اند که چه کسانی گفته اند؟ در تأمل تاریخ منبع شان را اشارتی نیست، در نوشته اند… شان هم معلوم نیست که مراد شان از کدام نوشته توسط کیها بوده؟ تاریخ که به اشارات گنگ و عام نوشته نمیشود. به هر رو، هر قدر سره سازی کنیم، جنایات یک تهاجم بر یک کشور در هرگونهیی که باشد، بدون زیان به فرهنگ، کلتور، اجتماع، اقتصاد، سیاست، مدنیت، حتا بدویت نیست و تهاجم اعراب هم مبرا از این نا میمومنیها نبود.
ما در افغانستان خود مثالهای روشنی داریم باکاری که محمدگل مهمند در شمال افغانستان و کرزی و غنی رؤسای جمهور تکنوکرات!؟ در عصر فوق مدرنیته، طی دودههی پسین با کتابهای پارسی وارد شده از ایران در هرات تکرار کردند و همه را با کانتینرهایش به دریا انداختند.
راوی « قاصدک » از جلال همایی میگوید کارهای که قبل از اسلام اسکندر با کتابخانهی استخر در سکندریه، انگلیس در طرابلس و شام و هلاکو خان با دارالعلم بغداد، کردند سعد اینوقاص با کتابخانهی عجم کرد.
دولت شاه سمرقندی به ماجرای دیگر کتاب سوزانی توسط خلفای عباسیان میپرداز و از عبدالله ابن طاهر امیر خراسان در نیشاپور یاد میکند که کتابی برایش آوردند از قصهی وامغ و عذرا است که به شعرا نام انوشیروان یاد کرده اند. نپذیرفت و هدایت داد این کتاب از مغان زرتشتی است و نزد ما مردود. تصانیف عجم را سوختند پزشکی ستاره شناسی و دینی اجتماعی را ازبین بردند. زرینکوب در همان کتابش ادامه میدهد اعراب لهجههای محالی را از ترس از بین بردند، فارسی را مانع نشر قرآن شدند. عقده الفرید چاپ قاهره خسرو پرویز اعراب را نکوهش میکند.
مقالهی مفصلی در رابطه به رد ادعایهای مبهم کتاب سوزی در ایران نوشته شده که مهمترین بخش آن منبع قراردادن آثارشهید مطهری بوده است.
گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
(2)گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
(3)گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
(4)گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )
البته که ما در جهان و در کشور خود ما هم کتاب سوزانیهایی را خوانده یا دیدهایم و داستان کتاب سوزانی خواجه عبدالله انصار هم ثبت تاریخ است. ولی در پژوهش نفسگیری که من در این هفت روز پسین داشتم به موارد جدیدی از تاریخ پنهان هم برخوردم.
یکی از آن مورد نوشتهی ابوریحان البیرونی در کتاب آثارالباقی است که به موضوع مهمی اشاره میکند و در صورت اثبات باید ملا و آخوند و طالب و چلی همه از مردم معذرت بخواهند. البیرونی آدم سادهای نبود و عالم سادهای هم نبودند که از نظریات شان هوای بگذریم. این کتاب وی تا حال رد هم نشده است.
در برگردان فارسی کتاب الباقی نوشتهی البیرونی که توسط اکبر داناسرشت به چاپ پنجم سال ۱۳۸۶ رسیده و ۶۵ سال پس از چاپ اول آن در ( ۱۳۲۱. ) است چنین میخوانیم:
(…عبد الصمد بنعلی در روایتی که به جد خود ابن عباس آنرا میرساند نقل میکند که در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند امروز روز نوروز است پرسید که نوروز چیست ؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان است فرمود آری در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد پرسیدند عسکره چیست فرمود عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترك دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند بآنان گفت بمیرید و مردند سپس آنانرا زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد از اینروست که پاشیدن آب در این روز رسم شده سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را …).
هم بر این دلیل و هم بر این برهان که هر کسی و هر زبانی و هر ملتی و هر گروه بزرگی از اجتماعات دارای مشترکات فرهنگی و کشوری حق دارند از عنعنات شان آن گونه که بایسته است بزرگداشت کنند، پارسی گفتارها هم در سراسر جهان حق دارند نوروز را تجلیل کنند. به ویژه که ما شعائر دینی را به حکم قرآن و حدیث از عرب گرفته ایم، نه آیینهای بومی و ملی و کهنی ما را. و سازمان جهانی ملل هم نوروز را از زمرهی داشتههای بینالمللی میداند.
ادامه دارد..
نویسنده: محمد عثمان نجیب